Business Data Analytics Course
مدیریت فرایندهای کسب و کار

رویکردی نو برای شناسایی فرایندهای مناسب تحلیل هوشمند در کسب‌وکار

با پیشرفت فناوری، تحلیل کسب‌وکار در حال گسترش است و راه را برای مدیریت نسل بعدی فرآیندهای کسب‌وکار هموار می‌سازد. به‌ویژه، تحلیل تعبیه‌شدهٔ آنی، فرصت‌های جدیدی برای هوشمندی فرآیند کسب‌وکار و آفرینش ارزش فراهم می‌کند.

با این حال، سازمان‌ها در فرآیند به‌کارگیری آن با موانع متعددی روبرو هستند. یکی از چالش‌های کلیدی، شناسایی فرآیندهای کسب‌وکاری است که برای تحلیل تعبیه‌شده مناسب بوده و در عین حال از پتانسیل ارزش‌آفرینی برخوردار باشند.

پژوهش حاضر با معرفی یک روش اکتشافی در مدیریت فرآیند کسب‌وکار (به‌نام روش انتخاب فرآیند)، به این نیاز پاسخ می‌دهد. ما با به‌کارگیری روش‌های پژوهشی، این متدولوژی نظریه‌بنیاد را به صورت تکراری ساختیم، به کار بستیم، ارزیابی و اصلاح نمودیم. این روش، راهنمای لازم را در اختیار سازمان‌ها قرار می‌دهد تا فرآیندهای عملیاتی کسب‌وکار را انتخاب کنند که نیازمند آغاز یک پروژه مهندسی مجدد هستند.

پیشرفت‌های پرشتاب فناوری، در حال گشودن فرصت‌های جدید برای ارزش‌آفرینی و پیشبرد تحول دیجیتال محیط کار هستند. این تحولات با رشد تحلیل کسب‌وکار در صنایع و عملکردهای سازمانی مختلف همراه شده است. تحلیل کسب‌وکار با استفاده از مدل‌ها و الگوریتم‌های ریاضی-آماری، امکان خودکارسازی و تقویت وظایف پیچیده یا تصمیم‌گیری را فراهم می‌کند.

در حالی که در ابتدا تحلیل کسب‌وکار برای حل مسائل تصمیم‌گیری در مدیریت راهبردی به کار می‌رفت، دامنه آن به تدریج به سطوح عملیاتی و تاکتیکی نیز گسترش یافته است. در پدیده نوظهور اَبَرخودکارسازی، کاربردهای تحلیل تعبیه‌شده که توسط رایانش ابری سازمانی توانمند شده‌اند، شتاب فزاینده‌ای پیدا کرده‌اند. به طور کلی، «تحلیل تعبیه‌شده» به عنوان قابلیتی در محیط کار دیجیتال تعریف می‌شود که در آن تجزیه و تحلیل داده‌ها درون جریان کاری طبیعی کاربر و بدون نیاز به جابجایی بین برنامه‌های دیگر انجام می‌پذیرد.

به ویژه، برنامه‌های تحلیل آنی که در مدل‌های فرآیندی تعبیه می‌شوند، امکان «تزریق هوشمندی» به فرآیندهای عملیاتی کسب‌وکار را فراهم کرده و با خودکارسازی و بهینه‌سازی فرآیند، کارایی عملیاتی را افزایش می‌دهند. در این مقاله، ما از اصطلاح تحلیل تعبیه‌شده به عنوان مترادفی برای این شکل خاص از برنامه‌های تحلیل آنی که در گردش‌های کاری عملیاتی جایگذاری شده‌اند، استفاده می‌کنیم. این کلاس جدید از سیستم‌های فرآیندی هوشمند، از فناوری‌های نوینی مانند رایانش ابری، هوش مصنوعی و الگوریتم‌های یادگیری ماشین بهره می‌برند و از نظر انطباق‌پذیری، انعطاف و شفافیت، از فرآیندهای سنتی کسب‌وکار پیشی می‌گیرند. پیش‌بینی می‌شود که بهینه‌سازی عملیات داخلی کسب‌وکار، یک منبع کلیدی ارزش در عصر نوظهور هوش مصنوعی باشد. بنابراین، تحلیل تعبیه‌شده اهرم مهمی برای دگرگونی مدل‌های عملیاتی سنتی محسوب می‌شود.

با این حال، رشد تحلیل تعبیه‌شده هنوز در مراحل اولیه خود قرار دارد و استقرار آن اغلب محدود است. سازمان‌ها با چالش‌های متعددی روبرو هستند که پذیزش را کند کرده و ارزش‌آفرینی را مختل می‌سازد. برای مثال، یکی از عوامل حیاتی، کمبود مهارت‌ها و دانش مورد نیاز است. پژوهش‌های اخیر همچنین حاکی از آن است که شکاف قابل توجهی در تاثیر کسب‌وکار حاصل از پیاده‌سازی وجود دارد، در حالی که احتمال دستیابی به منافع مالی قابل توجه با میزان تغییرات اعمال شده در فرآیندهای کسب‌وکار به سرعت افزایش می‌یابد. بنابراین، سازمان‌ها به طور خاص در همان آغاز سفر تحول خود به سمت فرآیندها و عملیات هوشمند، نیازمند پشتیبانی هستند.

پژوهش ما با هدف پر کردن این شکاف، پرسش تحقیقاتی زیر را دنبال می‌کند: «چگونه می‌توان فرآیندهای عملیاتی کسب‌وکار را که برای تحلیل تعبیه‌شده مناسب هستند، شناسایی کرد و چگونه می‌توان پتانسیل ارزش آن‌ها را برآورد نمود؟» در این مقاله، ما یک «متد» ارائه می‌دهیم که از شناسایی و انتخاب فرآیندها برای یک پروژه مهندسی مجدد/نوآوری فرآیندی پشتیبانی می‌کند. بر این اساس، این متد در قالب یک ابزار پشتیبانی تصمیم‌گیری برای انتخاب فرآیند عمل می‌کند. هسته اصلی متد اکتشافی ما، یک مدل ارزیابی فرآیند است. این مدل شامل یک سازه نوآورانه برای سنجش «انطباق وظیفه-تحلیل» است که نمایانگر یک نوآوری مهم در پژوهش ما می‌باشد.

ما با به کارگیری روش‌شناسی «پژوهش اقدام-طراحی» و «مهندسی متد موقعیت‌محور»، این متد را در دو چرخه طراحی و در درون یک مطالعه موردی عمیق و تعبیه‌شده، اجرا و ارزیابی کردیم. متد اولیه با انتخاب و ترکیب «بخش‌های متد» موجود ایجاد و در طول دو چرخه طراحی تکامل یافت. این متد در مداخلات واقعی با دو سازمان کشوریمان در شرکت مورد مطالعه، به کار گرفته و ارزیابی شد. بدین ترتیب، ما با ارائه «متد انتخاب فرآیند» خود، به پایگاه دانش تجویزی در حوزه «مدیریت فرآیند کسب‌وکار اکتشافی» و «تحلیل تعبیه‌شده» کمک می‌کنیم و در عین حال به یک مسئله مهم در دنیای واقعی می‌پردازیم.

مطالعه موردی

گروه هیلتی یک شرکت بین‌المللی مستقر در لیختن‌اشتاین است که طیف وسیعی از محصولات و خدمات را به صنعت ساخت‌وساز ارائه می‌دهد. این شرکت حدود ۳۰٬۰۰۰ نفر را استخدام کرده و در سال ۲۰۲۲ درآمد خالصی حدود ۶.۳ میلیارد فرانک سوئیس داشته است. این پروژه به عنوان بخشی از یک ابتکار راهبردی در چارچوب دستورکار مالی دیجیتال تیم رهبری هیلتی تعریف شد. پژوهش ما به هدف راهبردی برتری عملیاتی با بهره‌گیری از تحلیل تعبیه‌شده و فناوری‌های پیشرفته‌ای مانند یادگیری ماشین می‌پرداخت.

عملیات اعتبار و وصول مطالبات به دلایل مختلفی در کانون توجه قرار گرفت. عملکرد اعتبار و وصول برای شرکت‌های صنعتی مانند هیلتی بسیار حیاتی است، چرا که شرایط طولانی مدت پرداخت در این بخش رایج بوده و مزیت رقابتی محسوب می‌شود. این اهمیت در حجم بالای مطالبات حدود ۲.۲۹ میلیارد فرانک سوئیس نیز منعکس شده است که تا ۳۱ دسامبر ۲۰۲۲، تقریباً ۳۴ درصد از کل ترازنامه را تشکیل می‌داد. علاوه بر این، عملیات اعتبار و وصول، پرمنبع‌ترین فرآیندهای مالی شرکت محسوب می‌شوند. این امر همچنین ناشی از ساختار سازمانی غیرمتمرکز آن است، در حالی که اغلب فرآیندهای مالی دیگر در دهه‌های گذشته در مراکز خدمات مشترک متمرکز شده‌اند. در کل، تیم مدیریت مالی بر این باور است که فرآیندهای اعطای اعتبار و وصول مطالبات، فرصت‌های بهبود و پتانسیل ارزش قابل توجهی ارائه می‌دهند.

مطالعه موردی تعبیه‌شده ما شامل مداخلاتی در دو سازمان کشوری بود. این دو سازمان، بازارهای بالغی با حجم فروش قابل توجه و در نتیجه واحدهای بزرگ اعتبار و وصول هستند. در هر دو کشور، یک مدیر ارشد مسئولیت این بخش‌ها را بر عهده دارد که از دو تیم اعتبار و تیم وصول تشکیل شده‌اند. با این حال، تفاوت‌های قابل توجهی از نظر شرایط فرهنگی و اقتصادی بین آن‌ها وجود دارد. در حالی که محیط اقتصادی سازمان اول عالی است، سازمان دوم در کشوری با شاخص‌های کلان اقتصادی ضعیف‌تر فعالیت می‌کند. علاوه بر اقتصاد ضعیف‌تر، تفاوت‌های فرهنگی نیز وجود دارد، به عنوان مثال در مورد رفتار پرداخت. در سازمان دوم، میانگین دوره وصول مطالبات به ۸۴ روز رسید، در حالی که شرایط معمول پرداخت ۶۰ روز است. در سازمان اول، این دوره حدود ۲۴ روز بود، در حالی که شرایط پرداخت معمولاً ۳۰ روز اعطا می‌شود.

متد

مرور کلی متد

متد مدیریت فرآیند کسب‌وکار ما با هدف انتخاب فرآیندهایی برای یک پروژه بهبود یا مهندسی مجدد طراحی شده است که هم با حوزه کاربرد تحلیل تعبیه‌شده سازگار باشند و هم از پتانسیل بهبود بالایی برخوردار باشند. بنابراین، این یک متد انتخاب فرآیند است که سازمان‌ها را به ویژه در گام اولیه سفر تحول دیجیتال خود، برای کشف فرصت‌های فناورانه نوظهور و انتخاب موارد استفاده، راهنمایی می‌کند.

این متد، یک مدل رویه‌ای است که فرآیند تصمیم‌گیری را به عنوان دنباله‌ای از فعالیت‌ها توصیف می‌کند. این متد به دو مرحله تصمیم‌گیری تقسیم شده است. در مرحله تصمیم‌گیری اول، گزینه‌های تصمیم بالقوه شناسایی و اولویت‌بندی می‌شوند. در مرحله تصمیم‌گیری دوم، گزینه‌های دارای اولویت بالا، مورد ارزیابی قرار می‌گیرند. متد ما از سه مرحله اول چرخه حیات مدیریت فرآیند کسب‌وکار پیروی می‌کند، یعنی شناسایی فرآیند، کشف فرآیند و تحلیل فرآیند. با این حال، ما به طور دقیق از تعاریف و فعالیت‌های پیشنهادی پیروی نکرده‌ایم، بلکه فعالیت‌ها را با نیازهای خود تطبیق داده‌ایم. در حالی که برای دو فعالیت اول از دانش و ابزارهای موجود استفاده کردیم، برای مرحله دوم تصمیم‌گیری یک مدل ارزیابی فرآیند نوین ساختیم. برای مهندسی متد، هم از بخش‌های متد موجود در نظریه استفاده کردیم و هم یک بخش جدید از پایه ایجاد نمودیم.

جدول ۱ نمای کلی از متد را ارائه می‌دهد. دو مرحله تصمیم‌گیری در ادامه به طور رسمی و دقیق شرح داده شده‌اند. ما برنامه‌ریزی و محدوده‌بندی دقیق را در هنگام به کارگیری این متد توصیه می‌کنیم. اگرچه توصیه‌هایی در مورد فعالیت‌ها و شرکت‌کنندگان درگیر ارائه می‌دهیم، اما متد خود را قابل تطبیق می‌دانیم. بر این اساس، مشاوران و مدیران پروژه باید زمینه موقعیتی و سازمانی فردی را در نظر گرفته و در صورت لزوم تغییرات لازم را اعمال کنند. برای مثال، مطالعه موردی ما بر دو عملکرد مالی بهم مرتبط در هیلتی، یعنی مدیریت اعتبار و مدیریت وصول مطالبات، متمرکز بود. همچنین این متد را با دو سازمان بازار محلی به کار بردیم که به ما امکان مقایسه تطبیقی آن‌ها را داد.

مرحله ۱: شناسایی و اولویت‌بندی فرآیند

در گام اول، گزینه‌های تصمیم، یعنی فرآیندهای کسب‌وکار، شناسایی می‌شوند. اگر معماری فرآیند از قبل ثبت و مستند شده باشد، این مرحله می‌تواند حذف شود. شناسایی وضعیت موجود فرآیندها در طول کارگاه‌ها و مصاحبه‌ها با مدیران عملیاتی و متخصصان فرآیند مسئول انجام می‌شود. یک چارچوب طبقه‌بندی فرآیند می‌تواند در این مرحله ابزار مفیدی باشد. برای مطالعه موردی خود، ما از چارچوب طبقه‌بندی فرآیند APQC استفاده کردیم. این چارچوب شامل فهرستی از فرآیندهایی است که شرکت‌ها معمولاً در صنایع مختلف به کار می‌گیرند. این چارچوب امکان شناسایی دوطرفه را فراهم می‌کند که اعتبار و ثبات بالایی را تضمین می‌نماید. از یک طرف، می‌توان فرآیندها را شناسایی و با فرآیندهای پیشنهادی چارچوب APQC مطابقت داد. از طرف دیگر، فهرست عمومی فرآیندهای چارچوب امکان شناسایی فرآیندهای از قلم افتاده یا ناقص را فراهم می‌کند. فرآیندهای عمومی فقط توصیه هستند و برچسب‌ها یا توضیحات باید در صورت لزوم تغییر کنند. این امر اطمینان حاصل می‌کند که فرآیندهای کسب‌وکار به وضوح تعیین شده و درک مشترکی در بین شرکت‌کنندگان پروژه وجود دارد. در این مرحله، کاربران نهایی باید پروفایل‌های فرآیندی شامل مسئولیت‌ها، توصیفات مختصر فرآیند و وظایف اصلی درگیر را ایجاد کنند. با این حال، نیاز به اطلاعات بسیار دقیق نیست.

در فعالیت دوم، یک ارزیابی سطح بالا از فرآیندهای شناسایی شده برای تعیین مرتبط‌ترین فرآیندهای کسب‌وکار و کاهش تعداد گزینه‌های تصمیم انجام می‌شود. بدین ترتیب، تلاش‌ها برای اجرای فعالیت سوم در مرحله تصمیم‌گیری دوم در محدوده معقولی نگه داشته می‌شود. ما متد اولویت‌بندی و انتخاب فرآیند را اقتباس کردیم، اما نویسندگان آن را برای استفاده در اولین مرحله چرخه حیات مدیریت فرآیند کسب‌وکار در نظر گرفته بودند. آن‌ها پیشنهاد می‌کنند فرآیندهای شناسایی شده بر اساس سه معیار عمومی ارزیابی شوند: اهمیت راهبردی، سلامت و امکان‌سنجی. این ارزیابی توسط مدیران ارشد یا عالی مسئول با استفاده از مصاحبه‌های نیمه ساختاریافته یا پرسشنامه‌ها انجام می‌شود. با استفاده از این معیارها، می‌توان مجموعه فرآیندها را رتبه‌بندی/اولویت‌بندی کرد و در یک ماتریس پرتفولیوی فرآیند ترسیم نمود. علاوه بر این، می‌توان آستانه‌هایی را برای انتخاب مرتبط‌ترین فرآیندها برای ارزیابی در مرحله تصمیم‌گیری دوم تعیین کرد.

معیار اهمیت راهبردی، ارتباط فرآیند را برای دستیابی به اهداف راهبردی و تأثیر آن بر عوامل تعیین‌کننده سازمانی، مانند رضایت مشتری یا سودآوری را ضبط می‌کند. معیار سلامت نشان‌دهنده وضعیت و عملکرد کلی فرآیند است و هدف آن شناسایی فرآیندهایی با مشکلات عملکردی بحرانی و متعاقباً فضای بهبود بالاست. در راستای هدف متد ما، این معیار را به پتانسیل بهبود بازبرچسب‌گذاری کردیم. در نهایت، امکان‌سنجی دستیابی به این پتانسیل بهبود ارزیابی می‌شود. این امر به عوامل مختلفی بستگی دارد. برای مثال، فرهنگ و سیاست ممکن است موانع اصلی باشند.

مرحله ۲: مدل ارزیابی فرآیند

در مرحله دوم تصمیم‌گیری، فرآیندهای پیش‌انتخاب شده با استفاده از مدل ارزیابی فرآیند ساخته‌شده، با جزئیات بیشتری ارزیابی می‌شوند. مطابق با هدف متد انتخاب فرآیند ما، این مدل به این پرسش اساسی پاسخ می‌دهد: «آیا این فرآیند برای استفاده از تحلیل تعبیه‌شده آنی مناسب است و پتانسیل ارزش یک پروژه بهبود/مهندسی مجدد فرآیند چقدر است؟». مسئله تصمیم‌گیری لزوماً مستلزم انتخاب فقط یک فرآیند نیست، بلکه تصمیم‌گیرندگان با مجموعه‌ای از گزینه‌ها روبرو هستند که باید ارزیابی و با یکدیگر مقایسه شوند. بر این اساس، فرآیندهای انتخاب‌شده در مرحله اول از نظر مناسب بودن برای اعمال تحلیل تعبیه‌شده و پتانسیل ارزش همراه آن، ارزیابی می‌شوند. داده‌ها از طریق مصاحبه و پرسشنامه با مشارکت کاربران نهایی، یعنی مدیران عملیاتی و متخصصان فرآیند مسئول، جمع‌آوری می‌شود.

در گام اولیه، ما ساختار مسئله را کاوش و منطق ارزش‌گذاری زیربنایی را تدوین کردیم. ادبیات موضوع، طیف گسترده‌ای از روش‌ها را برای ساختاردهی مسائل و ارزیابی گزینه‌های تصمیم ارائه می‌دهد. نقشه‌های علّی که به عنوان نقشه‌های شناختی نیز شناخته می‌شوند، یک روش رایج برای مسائل تصمیم‌گیری پیچیده در رشته‌های مختلف هستند. این نقشه‌ها به‌ویژه برای ساختاردهی اولیه مسئله و همچنین شناسایی ویژگی‌ها یا معیارهایی که گزینه‌های تصمیم مربوطه را مشخص می‌کنند، مفید هستند.

ما یک دیدگاه «تفکر متمرکز بر ارزش» اتخاذ کردیم و با ترسیم یک نقشه علّی به شکل درخت ارزش، مسئله تصمیم زیربنای متد خود را ساختاردهی کردیم. منطق ارزیابی و استنباط‌های علّی آن در سه سطح مشخص شده است. در سطح پایین، مفاهیم ویژگی تعریف می‌شوند. این ویژگی‌ها به ترتیب از طریق شاخص‌های عملکرد و ترکیب‌های مختلف ویژگی‌ها/معیارها اندازه‌گیری می‌شوند. پیامدهای ناشی از ویژگی‌ها در سطح دوم نمایش داده می‌شوند و در سطح سوم به پتانسیل ارزش کلی یک گزینه تصمیم تجمیع می‌شوند. نقشه علّی نه تنها یک ابزار مهم برای ساختن متد بود، بلکه یک عنصر مفهومی درست از مدل ارزیابی فرآیند پیشنهادی نیز محسوب می‌شود.

از آنجایی که همه شاخص‌های عملکرد را نمی‌توان مستقیماً اندازه‌گیری کرد، ما تا حدی سازه‌هایی ساختیم که معیارهای مختلف را با استفاده از نقشه درخت ارزش و تا حدی نمودارهای مسیر ترکیب می‌کنند. رویکرد مهندسی متد موقعیت‌محور مبتنی بر مونتاژ ما، عمدتاً شامل انتخاب و ترکیب بخش‌هایی از متدهای موجود توصیف‌شده در ادبیات سیستم‌های اطلاعاتی و مدیریت فرآیند کسب‌وکار بود. بخش‌های متد فردی توسط تیم پژوهشی شناسایی و با همکاری متخصصان و کاربران نهایی انتخاب شدند. علاوه بر این، ما یک سازه نوین برای ارزیابی مناسب بودن یک فرآیند برای تحلیل تعبیه‌شده از یک منظر رفتاری ساختیم.

نقشه درخت ارزش منطق ارزش‌گذاری زیر را نشان می‌دهد: ارزش پیشنهادی کلی تحت تأثیر سه بُعد عملکردی قرار دارد: ارتباط راهبردی، شکاف عملکرد فرآیند و مناسب بودن تحلیل تعبیه‌شده. برای اندازه‌گیری این ابعاد عملکردی، ما شش شاخص عملکرد را مشخص کردیم. ارزش پیشنهادی توسط ارتباط راهبردی فرآیند و پتانسیل بهبود آن که به عنوان شکاف عملکرد فرآیند نامیده می‌شود، تعیین می‌گردد. شکاف عملکرد فرآیند از نظر کارایی، کیفیت و انعطاف‌پذیری فرآیند اندازه‌گیری می‌شود. قابلیت اعمال تحلیل تعبیه‌شده آنی با در نظر گرفتن قابلیت اعمال فنی و انطباق وظیفه-تحلیل ارزیابی می‌شود.

ارتباط راهبردی تأثیر تعیین‌کننده‌ای بر ارزش پیشنهادی کلی دارد. این عامل مانند یک ضریب عمل می‌کند—هرچه ارتباط راهبردی بالاتر باشد، ارزش پیشنهادی حاصل از پروژه‌های بهبود فرآیند بیشتر خواهد بود. ادبیات موضوع، رویکردها و معیارهای متعددی برای تعیین این عامل ارائه می‌دهد. ما از تعریف زلت و همکاران پیروی می‌کنیم که اهمیت فرآیند را به عنوان یکی از پنج بُعد عمومی فرآیند تعریف می‌کنند. بر این اساس، ارتباط راهبردی منعکس‌کننده تأثیر فرآیند بر رقابت‌پذیری سازمانی بوده و جنبه‌های حیاتی بودن و مشارکت در ارزش را ترکیب می‌کند.

در چرخه‌های طراحی پژوهش اقدام با متخصصان و کاربران نهایی، این بُعد عملکردی به شدت به زمینه حساس است و به سیستم مدیریت عملکرد فردی موجود بستگی دارد. در نتیجه، باید با توجه به زمینه فردی مدیریت فرآیند کسب‌وکار مشخص شود. در مطالعه موردی ما، ارتباط راهبردی با استفاده از سیستم هدف داخلی کاربران نهایی ما تعیین شد. این سیستم توسط راهبرد سازمانی، سیستم مدیریت عملکرد سازمانی و حوزه کاربردی مورد تمرکز شکل می‌گیرد.

برای ارزیابی شکاف عملکرد فرآیند، بر دانش بنیادی مدیریت فرآیند کسب‌وکار تکیه می‌کنیم. سنجش عملکرد موضوعی حیاتی در این رشته است و ادبیات طیف گسترده‌ای از معیارهای عملکرد فرآیند عمومی و خاص زمینه ارائه می‌دهند. داماس و همکاران چهار بُعد عملکرد عمومی فرآیند را فهرست می‌کنند که می‌توانند به صورت تجمیعی یا با معیارهای عملکرد مشخص ارزیابی شوند. این ابعاد عملکرد، مبنای شاخص‌های عملکرد ۲، ۳ و ۴ ما قرار گرفتند. ما از این شاخص‌های عمومی استفاده کردیم تا اطمینان حاصل کنیم متد ما در سایر زمینه‌ها نیز مناسب است و فضایی برای تطبیق فراهم شود.

ما زمان و هزینه را در شاخص عملکرد ۲ ترکیب می‌کنیم تا عملکرد فرآیند را به طور جامع تصویر کنیم و در عین حال جنبه‌های فردی را نیز در نظر بگیریم. کیفیت می‌تواند از دیدگاه‌های مختلف ارزیابی شود. به ویژه، دیدگاه مشارکت‌کنندگان فرآیند و مشتری باید موردتوجه قرار گیرد. انعطاف‌پذیری را به طور کلی می‌توان توانایی پاسخگویی به تغییرات داخلی و خارجی توصیف کرد. در چارچوب مدل ارزیابی فرآیند ما، شاخص عملکرد ۴، توانایی مدیریت موارد مختلف و حجم کار نوسانی و همچنین توانایی مدیران برای تغییر ساختارها و قواعد تخصیص را ارزیابی می‌کند. با این حال، انواع دیگر انعطاف‌پذیری نیز ممکن است در نظر گرفته شوند. برای هر شاخص عملکرد، ما «وضعیت واقعی» و «پتانسیل بهبود» تخمینی را ارزیابی می‌کنیم. این معیارها را انتخاب کردیم زیرا امکان ارزیابی تجمیعی را فراهم می‌کنند. در مقابل، معیارهای عملکرد واقعی فرآیند مورد استفاده در شرکت مورد مطالعه ما مناسب نبودند زیرا به شدت خاص و در نتیجه کمتر عمومی بودند.

بُعد عملکرد مناسب بودن تحلیل تعبیه‌شده به هدف اکتشافی متد ما می‌پردازد و بررسی می‌کند که آیا تحلیل تعبیه‌شده قابل اعمال است و تا چه حد. ادبیات اتوماسیون روش‌ها و معیارهای مختلفی برای شناسایی و انتخاب موارد استفاده ارائه می‌دهد. علاوه بر این روش‌های به‌کاربرده‌شده، پژوهش‌های بیشتر در حوزه سیستم‌های اطلاعاتی، طراحی هر دو شاخص عملکرد را اطلاع دادند.

قابلیت اعمال فنی از نظر کیفیت داده و استانداردسازی فرآیند ارزیابی می‌شود. ما دریافتیم که کیفیت داده یک عامل اصلی برای اعمال تحلیل تعبیه‌شده است. بسته به زمینه فردی، اصطلاح کیفیت داده می‌تواند معانی مختلفی داشته باشد. در متد انتخاب فرآیند ما، کیفیت داده به پیش‌نیاز وجود یک پایگاه داده دیجیتال اشاره دارد. برای ارزیابی، از یک مقیاس درجه‌بندی شده استفاده می‌کنیم که داده‌های آنالوگ و دیجیتال مورد استفاده در یک فرآیند را نگاشت می‌کند. علاوه بر این، قابلیت اعمال فنی از منظر وظیفه ارزیابی می‌شود. علیرغم تعاریف و رویکردهای ارزیابی مختلف، اجماع وجود دارد که پیچیدگی وظایف درگیر در یک فرآیند، استانداردسازی آن را شکل می‌دهد. ما تفسیر استانداردسازی فرآیند را از ادبیات اتوماسیون اتخاذ می‌کنیم. درجه استانداردسازی فرآیند توسط یک مقیاس درجه‌بندی شده بیان می‌شود که امکان تمایز بین فرآیندهای استاندارد و فرآیندهای پیچیده را فراهم می‌کند.

اگرچه استانداردسازی فرآیند یک معیار مناسب برای شناسایی فرآیندهای ساده و موارد استفاده است، اما مشخص نیست که آیا تحلیل برای وظایف پیچیده درگیر هوش شناختی قابل اعمال است یا خیر. تا آنجا که ما می‌دانیم، ادبیات فاقد یک معیار یا منطق ارزیابی برای سنجش انطباق برنامه‌های تحلیل با کلاس‌های مختلف وظیفه است. بنابراین، ما یک سازه نوآورانه به نام «انطباق وظیفه-تحلیل» ابداع کردیم. این سازه توسط مفهوم «انطباق وظیفه-فناوری» که در پژوهش سیستم‌های اطلاعاتی ریشه دوانیده، الهام گرفته شده است. ما با ترکیب مفاهیم نظری موجود، یک مدل اتصال ساختیم که کلاس‌های وظیفه را با انواع مختلف برنامه‌های تحلیل مرتبط می‌سازد.

از منظر پردازش اطلاعات، وظایف را می‌توان بر اساس پیچیدگی آن‌ها دسته‌بندی کرد. این امر امکان تمایز بین وظایف ساده با نتایج قطعی و وظایف پیچیده با نتایج احتمالی را فراهم می‌کند. ابتدا، وظایف اصلی درگیر در فرآیندهای اولویت‌بندی شده در مرحله اول تصمیم‌گیری را دسته‌بندی می‌کنیم تا وظایف ساده از پیچیده جدا شوند. پروفایل‌های فرآیند تهیه‌شده می‌توانند از این مرحله پشتیبانی کنند. سپس، وظایف پیچیده شناسایی‌شده بیشتر طبقه‌بندی می‌شوند. ما مدل پیشنهادی هام و همکاران را تطبیق دادیم و چهار فعالیت پردازش اطلاعات شناختی را به عنوان کلاس‌های وظیفه به رسمیت می‌شناسیم. علاوه بر این، ما انواع برنامه‌های تحلیل کسب‌وکار پیشنهادشده در ادبیات را اتخاذ کردیم. مدل اتصال ما، کلاس‌های وظیفه را با انواع برنامه‌های تحلیل مرتبط می‌سازد. از این طریق، می‌توان انواع تحلیل بالقوه مناسب برای وظایف پیچیده درگیر در یک فرآیند را تعیین کرد. بنابراین، انطباق به عنوان تطبیق دو متغیر مرتبط نظری درک می‌شود.

جدول ۲ نمای کلی از مدل ارزیابی فرآیند ما را همراه با شاخص‌های عملکرد و ویژگی‌ها/معیارها و همچنین منطق‌ها و مقیاس‌های ارزیابی مورد استفاده ارائه می‌دهد. در مواردی که شاخص‌های عملکرد یا سازه‌های ویژگی فردی به طور مستقیم اندازه‌گیری نمی‌شدند، شاخص‌های عملکرد/ویژگی‌ها را با میانگین‌گیری از ویژگی‌ها/معیارهای زیربنایی جمع‌آوری کردیم. این رویکرد زمانی نیز اعمال شد که داده‌ها از شرکت‌کنندگان پروژه جمع‌آوری شد. ما از کاستی‌های مرتبط آگاهیم، با این حال، تیم پژوهشی پژوهش اقدام و شرکت‌کنندگان مطالعه موردی، این رویکرد را برای هدف ما مناسب در نظر گرفتند. با این وجود، تأکید می‌کنیم که شاخص‌های عملکرد و به طور مرتبط ویژگی‌ها/معیارها، همراه با رویکردها و مقیاس‌های ارزیابی مورد استفاده، باید برای زمینه فردی پروژه و سازمانی تایید و تطبیق داده شوند.

مطالعه موردی: عملیات اعتبار و وصول در هیلتی

 

مرحله اول: شناسایی و اولویت‌بندی فرآیند

 

پژوهش اقدام-طراحی با تعامل و همکاری فشرده با متخصصان و کاربران نهایی مشخص می‌شود. تیم پژوهشی این متد را به صورت تکراری در یک مطالعه موردی عمیق با گروه هیلتی توسعه داد. این کار شامل مداخلات واقعی برای استفاده و ارزیابی متد در محیط طبیعی با کاربران نهایی بود. در ادامه، مداخلات ما با دو سازمان محلی هیلتی را نشان می‌دهیم. در بخش‌های بعدی اجرای متد و نتایج حاصل از مداخلات واقعی با سازمان اول را ارائه می‌دهیم. سپس یک تحلیل تطبیقی از نتایج هر دو مداخله انجام داده و نتیجه‌گیری‌هایی برای عملیات اعتبار و وصول هیلتی در سطح سازمانی ارائه می‌کنیم.

در اولین فعالیت متد، از چارچوب طبقه‌بندی APQC برای ترسیم نقشه فرآیندی اعتبار و وصول شرکت‌های تابعه هیلتی استفاده کردیم. این مرحله با مدیران محلی اعتبار و وصول و متخصصان فرآیند انجام شد. فرآیندهای اعتبار و وصول در دسته فرآیندی “مدیریت منابع مالی” قرار می‌گیرند. ما فرآیندهای پیشنهادی را پذیرفتیم، اما برخی عناوین عمومی را تغییر داده و توصیفات فرآیند را با زمینه مطالعه موردی خودمان تطبیق دادیم. فرآیندها در طول کارگاه‌ها، بحث‌های گروه متمرکز و تحلیل اسناد شناسایی و ثبت شدند. فهرست فرآیندها شامل پروفایل‌های فرآیندی با توصیفات مختصر از عملکرد و وظایف اصلی آنهاست. باید ذکر کرد که شناسایی فرآیند، زمان‌برترین فعالیت متد بود. با این حال، این تلاش در مداخله دوم با سازمان دوم کاهش یافت، زیرا از تجربه کسب‌شده با سازمان اول بهره بردیم.

شکل ۳ نقشه فرآیندی اعتبار و وصول سازمان اول را با ۱۷ فرآیند مرتبط شناسایی‌شده نشان می‌دهد. این فرآیندها مجموعه کامل گزینه‌های تصمیم را نشان می‌دهند که در فعالیت دوم متد ارزیابی شدند تا بحرانی‌ترین آنها برای تحلیل تفصیلی در مرحله دوم تصمیم‌گیری انتخاب شوند. در این مرحله، مدیریت ارشد وظیفه‌ای، مدیر ارشد مالی منطقه و رئیس گروه کنترل، فرآیندهای شناسایی‌شده را بر اساس سه معیار اهمیت، پتانسیل بهبود و امکان‌سنجی ارزیابی کردند. ما از مقیاس ۰-۱۰۰٪ استفاده کرده و ارزیابی‌های فردی را میانگین گرفتیم. علاوه بر این، مدیران ارشد مالی منطقه آستانه‌هایی برای این معیارها تعیین کردند که برای فیلتر کردن فهرست فرآیندها استفاده شد. در مجموع، نه فرآیند از این آستانه‌ها عبور نکردند، بنابراین تنها هشت گزینه تصمیم باقی ماند. در نتیجه، تلاش مورد نیاز برای ارزیابی گزینه‌های تصمیم مناسب در مرحله دوم تصمیم‌گیری با این روش رتبه‌بندی ساده کاهش یافت و محدود شد.

شکل ۴ معیارهای ارزیابی‌شده را در قالب یک ماتریس پرتفولیوی فرآیند ترسیم کرده و هشت فرآیندی را که از آستانه‌های تعیین‌شده فراتر رفته‌اند، فهرست می‌کند. مشخص شد که فرآیندهای وصول، و به‌ویژه «فرآیند اخطار»، از اهمیت بالایی برخوردارند. پتانسیل بهبود متوسط اما امکان‌پذیر است. در مورد فرآیندهای اعتباری، قابل توجه است که فرآیندهای «تحلیل ریسک اعتباری» و «تصمیم‌گیری اعتباری» پتانسیل بهبود بالایی ارائه می‌دهند، با این حال، امکان‌سنجی آنها توسط مصاحبه‌شوندگان کمتر خوشبینانه ارزیابی شد.

مرحله دوم: تحلیل فرآیند

 

در مرحله دوم تصمیم‌گیری، هشت فرآیند اولویت‌بندی‌شده با جزئیات بیشتری تحلیل شدند. با استفاده از مدل ارزیابی فرآیند پیشنهادی، فرآیندها از نظر ارتباط راهبردی، شکاف عملکرد فرآیند و مناسب بودن تحلیل تعبیه‌شده ارزیابی شدند. این مرحله با مدیران محلی اعتبار و وصول و متخصصان فرآیند انجام شد. داده‌های ورودی از طریق پرسشنامه جمع‌آوری شد. برای هر فرآیند، شاخص‌های عملکرد را بر اساس ویژگی‌ها/معیارهای موردبررسی ارزیابی کردیم. در صورت نیاز، شاخص‌های عملکرد/ویژگی‌ها را با میانگین‌گیری از ویژگی‌ها/معیارهای زیربنایی جمع‌آوری کردیم. این امر به ما امکان داد مسئله را به صورت گسترده ضبط کرده و در عین حال فرآیندهای شناسایی‌شده را قیاس‌پذیر کنیم. علیرغم عدم قطعیت، شاخص‌های عملکرد برای مسئله تصمیم پیچیده ما بسیار مناسب هستند، زیرا گزینه‌های تصمیم مستقیماً با یکدیگر رقابت نمی‌کنند.

اولین بُعد عملکرد به ارتباط راهبردی مربوط می‌شود که ما آن را بر اساس سیستم هدف موجود اندازه‌گیری کردیم. ما سه هدف سیستم هدف اعتبار و وصول را به عنوان معیارهای ارزیابی اتخاذ کردیم: پروفایل ریسک، کارایی و تعامل مشتری. شکاف عملکرد فرآیند، یا پتانسیل بهبود، شامل سه شاخص عملکرد بود. مناسب بودن تحلیل تعبیه‌شده با استفاده از دو شاخص عملکرد، سنجش قابلیت اعمال فنی و انطباق وظیفه-تحلیل، اندازه‌گیری شد.

برای سازمان اول، نتایج فعالیت سوم متد به شرح زیر است:

چهار فرآیند اعتباری ارزیابی شدند. این فرآیندها از ارتباط راهبردی کلی بالایی برخوردارند. آنها با کارایی کلی خوب به دلیل درجه بالای استانداردسازی و اتوماسیون مشخص می‌شوند. چندین ضعف سیستمیک وجود دارد که باعث کار دستی اضافی می‌شود. کیفیت بیشترین سهم را در شکاف عملکرد فرآیند دارد، به طوری که فرصت‌های بهبود هم به حرفه‌ای‌سازی عملکرد مدیریت اعتبار و هم به انعطاف‌پذیری در مدیریت عملیات و فرآیندها مربوط می‌شود. با این حال، هر اقدام برای بهبود کیفیت باید اطمینان حاصل کند که کارایی و یکپارچگی با عملیات و فرآیندهای اعتباری موجود حفظ می‌شود.

سه فرآیند وصولی ارزیابی شدند. نتایج تولیدشده مشابه فرآیندهای اعتباری است. فرآیندهای وصولی عمدتاً از ارتباط راهبردی بالایی برخوردارند که فرآیند اخطار به دلیل تعامل مستقیم با مشتری به‌طور ویژه مهم است. شکاف عملکرد عملیاتی متوسط است. بیشتر فرآیندهای وصولی سطح اتوماسیون کافی را نشان می‌دهند که تا حدی به قیمت کاهش کیفیت فرآیند تمام می‌شود. به عنوان مثال، منطق ساده‌شده فرآیند اخطار، اثرگذاری فعالیت‌های اخطار انجام‌شده را کاهش می‌دهد. علاوه بر این، پتانسیل ارزش فرآیندهای وصولی توسط اهمیت راهبردی آنها هدایت می‌شود.

در کل، فرآیندهای اعتباری برای تحلیل تعبیه‌شده بسیار مناسب هستند. ذاتاً شامل وظایف تحلیلی مختلفی هستند که به هوش شناختی نیاز دارند. بر این اساس، برای تحلیل تعبیه‌شده بسیار مناسب در نظر گرفته می‌شوند. هوش تجاری برای وظایف مختلف در فرآیندهای اعتباری اصلی قابل اعمال است. علاوه بر این، تحلیل پیش‌بینانه و تحلیل تجویزی پتانسیل بهینه‌سازی قابل توجهی برای فرآیندهای «تحلیل ریسک اعتباری» و «تصمیم‌گیری اعتباری» ارائه می‌دهند.

فرآیندهای وصولی نیز برای تحلیل تعبیه‌شده بسیار مناسب هستند. هوش تجاری به‌ویژه برای تحلیل مطالبات معوق در سطح مشتری و پرتفولیو مناسب است. علاوه بر این، تحلیل پیش‌بینانه و تحلیل تجویزی پتانسیل قابل توجهی برای بهبود فرآیند اخطار فراهم می‌کنند. به طور کلی، تحلیل تعبیه‌شده فرصت‌های مختلفی برای بهبود عملکرد مدیریت وصول ارائه می‌دهد.

شکل ۵ ارزیابی فرآیند را برای فرآیند اخطار در سازمان اول نشان می‌دهد.

معیارسنجی و انتخاب فرآیند

 

پس از اولین مداخله واقعی با سازمان اول، تیم پژوهشی متد را در چرخه دوم طراحی پالایش کرد. این کار شامل یک مداخله دیگر با کاربران نهایی (سازمان دوم) بود که به ما امکان داد هر دو واحد اعتبار و وصول را معیارسنجی کنیم. تحلیل تطبیقی به ما امکان داد تفاوت‌ها و شباهت‌های موجود در نقشه فرآیندی اعتبار و وصول هر دو شرکت تابعه را شناسایی کنیم و بدین ترتیب پایگاه اطلاعاتی تصمیم‌گیری را گسترش دهیم. از آنجایی که سازمان اول و دوم نشان‌دهنده بازارهای بزرگ هیلتی با زمینه‌های فرهنگی و اقتصادی متفاوت هستند، نتایج متد همچنین نشانه‌هایی در مورد کل عملیات اعتبار و وصول هیلتی و پتانسیل ارزش کلی گزینه‌های تصمیم فردی ارائه می‌دهد.

در مرحله اول تصمیم‌گیری، متد برای هر دو سازمان اول و دوم نتایج مشابهی تولید کرد. فرآیندهای شناسایی‌شده عمدتاً یکسان بودند، بنابراین نقشه‌های فرآیندی اعتبار و وصول دو شرکت تابعه هیلتی تنها اندکی تفاوت دارند. به طور مشابه، ارزیابی سطح بالا توسط مدیریت اعتبار و وصول، مدیر ارشد مالی منطقه و رئیس گروه کنترل نیز نتایج کاملاً یکسانی به دست داد و فرآیندهای اولویت‌بندی‌شده تقریباً یکسان بودند. همین امر در مورد نتایج تحلیل فرآیند ما که در مرحله دوم تصمیم‌گیری انجام شد، صادق است. از یک سو، ارزیابی‌های مربوط به ارتباط راهبردی فرآیندهای اولویت‌بندی‌شده، نتایج کاملاً یکسانی را ارائه کرد. از سوی دیگر، شکاف‌های عملکرد فرآیند در هر دو مورد به طور مشابهی ارزیابی شدند. از این رو می‌توان نتیجه گرفت که سطح نسبتاً بالایی از هماهنگ‌سازی فرآیند بین سازمان اول و دوم وجود دارد. با این وجود، تفاوت‌های بنیادین ناشی از زمینه‌های فرهنگی و اقتصادی متفاوت، مشهود شد. بنابراین پتانسیل بهبود متفاوت است، زیرا سازمان اول و دوم به ترتیب از نقاط ضعف و نقاط درد متفاوتی رنج می‌برند. تعجب‌آور نیست که مدل ارزیابی ما در مورد مناسب بودن تحلیل تعبیه‌شده، نتایج تقریباً یکسانی تولید کرد. مشخص شد که انطباق وظیفه-تحلیل از نظر عملی یکسان است، زیرا وظایف پیچیده درگیر تا حد زیادی یکسان هستند.

بر اساس تحلیل فرآیند جامع انجام‌شده با دو شرکت تابعه نماینده هیلتی، تیم رهبری مالی تصمیم گرفت یک پروژه مهندسی مجدد برای بهبود فرآیند اخطار آغاز کند. در همین حال، مفهوم‌سازی و نمونه‌سازی اولیه یک فرآیند اخطار هوشمند با بهره‌گیری از تحلیل تعبیه‌شده آنی آغاز شده است. در این پروژه، تمرکز اولیه بر روی سازمان اول است، اما برنامه‌هایی برای افزایش مقیاس چنین راه‌حلی در درون گروه هیلتی در آینده وجود دارد.

بحث

این پژوهش به بررسی چگونگی شناسایی و انتخاب موارد استفاده تحلیل تعبیه‌شده توسط سازمان‌ها می‌پردازد. در مطالعه دوچرخه‌ای پژوهش اقدام-طراحی، ما به صورت تکراری یک متد اکتشافی مدیریت فرآیند کسب‌وکار، یعنی یک متد انتخاب فرآیند، را ساختیم، به کار بردیم، ارزیابی کردیم و پالایش نمودیم. این متد، یک ابزار پشتیبانی تصمیم برای انتخاب فرآیندهای عملیاتی کسب‌وکار است که باید یک پروژه مهندسی مجدد برای آنها آغاز شود. در مداخلات با دو واحد اعتبار و وصول شرکت‌های تابعه محلی هیلتی، این متد در دنیای واقعی استفاده و ارزیابی شد. در حالی که برای دو فعالیت اول از متدهای موجود استفاده کردیم، برای فعالیت سوم یک مدل ارزیابی فرآیند نوین با ترکیب بخش‌های متد و مفاهیم نظری از ادبیات سیستم‌های اطلاعاتی و مدیریت فرآیند کسب‌وکار ساختیم. مدل ارزیابی فرآیند برای ارزیابی فرآیندهای کسب‌وکار از نظر مناسب بودن برای تحلیل تعبیه‌شده و پتانسیل ارزش ذاتی آنها طراحی شده است. ما سه بُعد عملکردی را شناسایی کردیم که توسط شش شاخص عملکرد نمایندگی می‌شوند. پنج شاخص عملکرد با انتخاب و ترکیب ویژگی‌ها/معیارها از متدهای موجود ساخته شدند. در مقابل، ما یک شاخص عملکرد نوین برای سنجش انطباق وظیفه-تحلیل، بر اساس یک مدل منطقی که مفاهیم نظری موجود را یکپارچه می‌کند، مفهوم‌پردازی و ساختیم.

ادبیات موضوع، چندین روش برای تحلیل فرآیندها و بهره‌برداری از پتانسیل‌های بهبود ارائه می‌دهد. با این حال، در پرتو پیشرفت سریع فناوری، چندین محقق خواستار پژوهش بیشتر در مورد متدهای مدیریت فرآیند کسب‌وکار فرصت محور شده‌اند که امکان کاوش پتانسیل‌های فناوری‌های نوظهور را فراهم می‌کنند. برای مثال، پژوهشگران روش‌هایی برای بهره‌برداری از پتانسیل‌های دیجیتالی‌سازی فرآیندهای کسب‌وکار یا برای شناسایی موارد استفاده ارائه داده‌اند. با این حال، روش‌های مرتبط با تحلیل کسب‌وکار تاکنون فاقد چنین روش‌هایی بوده‌اند. این مقاله با معرفی یک متد انتخاب فرآیند، به پر کردن این شکاف می‌پردازد. بنابراین ما یک متد اکتشافی به بدنه دانش مدیریت فرآیند کسب‌وکار و به طور خاص‌تر به حوزه پژوهشی قابلیت‌ها و روش‌های آن کمک می‌کنیم. با توجه به پدیده ابرخودکارسازی، ما ادبیات مربوط به روش‌های پشتیبان شناسایی و پیاده‌سازی موارد استفاده اتوماسیون را گسترش می‌دهیم. مدل ارزیابی فرآیند و به ویژه سنجه مفهوم‌پردازی‌شده «انطباق وظیفه-تحلیل» را می‌توان به عنوان یک نوآوری اصلی در نظر گرفت.

پژوهش ما پیامدهای عملی مهمی نیز دارد. متد انتخاب فرآیند، راهنمایی مهمی را در سفر تحول دیجیتال سازمان‌ها، به ویژه در مرحله اولیه قبول، ارائه می‌دهد. با شناسایی، اولویت‌بندی و تحلیل چندین گزینه تصمیم، یک پایگاه اطلاعاتی جامع برای تصمیم‌گیری فراهم می‌کند. علاوه بر این، مدل ارزیابی فرآیند و سازه «انطباق وظیفه-تحلیل» را می‌توان به صورت مستقل نیز به کار برد، برای مثال برای انجام ارزیابی‌های فرآیندی موقت.

این پیامدهای نظری و عملی، با محدودیت‌های مختلفی همراه شده است. این محدودیت‌ها ناشی از زمینه مطالعه موردی فردی ما و به ویژه زمینه فرآیند است. مطالعه موردی ما بر عملیات اعتبار و وصول در گروه هیلتی متمرکز بود. فرآیندهای اعتبار و وصول نشان‌دهنده فرآیندهای پشتیبانی تراکنشی هستند که شامل چندین وظیفه پیچیده نیازمند هوش شناختی و دانش تخصصی می‌شوند. بنابراین، فرآیندهای اعتبار و وصول ذاتاً برای برنامه‌های تحلیل بسیار مناسب هستند. در مقابل، انتظار داریم متد ما برای فرآیندهایی که، برای مثال، درگیر هوش هیجانی یا اجتماعی هستند، کمتر مناسب باشد. ما همچنین محدودیت‌های مرتبط با مدل ارزیابی فرآیند را می‌بینیم. اگرچه شاخص عملکرد نوین (انطباق وظیفه-تحلیل) را عمومی در نظر می‌گیریم، سایر شاخص‌های عملکرد به شدت وابسته به زمینه هستند.

نتیجه‌گیری

این مقاله یک متد اکتشافی مدیریت فرآیند کسب‌وکار، یعنی یک متد انتخاب فرآیند برای تحلیل تعبیه‌شده، معرفی می‌کند. این متد راهنمایی لازم را برای شناسایی و انتخاب فرآیندهای عملیاتی کسب‌وکاری که باید یک پروژه مهندسی مجدد برای آنها آغاز شود، در اختیار سازمان‌ها قرار می‌دهد. با به کارگیری پژوهش اقدام-طراحی و مهندسی متد موقعیت‌محور، ما به صورت تکراری این متد نظریه‌بنیاد را ساختیم، به کار بردیم، ارزیابی کردیم و پالایش نمودیم. در هسته آن یک مدل ارزیابی فرآیند قرار دارد که ما بر اساس بخش‌های متد موجود و یک سازه نوین برای ارزیابی «انطباق وظیفه-تحلیل» آن را ترکیب کردیم. در دو مداخله با شرکت‌های تابعه محلی هیلتی، بنابراین، پژوهش ما یک متد اکتشافی ارائه می‌دهد که پایگاه دانش مدیریت فرآیند کسب‌وکار را گسترش می‌دهد.

 

منبع: Information Systems and e-Business Management (2024) 22:501–۵۲۵ جولای ۲۰۲۴

مترجم:
رومینا اعتمادی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

متخصص حرفه‌ای OKR&KPI شوید!همین حالا ثبت‌نام کنید
بستن