هوش هیجانی: چند چالش جذاب و کاربردی برای مدیران (با نسخه صوتی)

هوش هیجانی میزان درکی است که شما از خود و دیگران دارید و در واقع توانایی شما بر تاثیرگذاری بر خود و دیگران است. هوش هیجانی به شدت در محل کار ارزشمند است، به خصوص برای کسانی با هوش هیجانی بالا که نقش‌های رهبری را با حقوق‌های بالا بر عهده گرفته‌اند (هوش هیجانی همچنین سلامتی، روابط، و رضایت عمومی شما را افزایش می‌دهد – و حس شوخ طبعی‌تان را). بنا به گفته دانیل گلمن، سطح معینی از کنترل احساسات و درک شرایط به منظور حضور در محیطی حرفه‌ای، بدون توجه به نقشی که در آن محیط بر عهده دارید، امری ضروری است. از آلیسون گرین سوالی درباره کنترل احساسات در محیط کاری می‌پرسند، او پاسخ می‌دهد:

«در حالت کلی، بخشی از حرفه‌ای بودن در محلی کار، در واقع‌‌ همان حفظ خونسردی در احساسات است»

بر طبق مقالات HBR، برنامه‌های مربی‌گری، فیدبک‌های دقیق، و تمایل به تغییر همه کلید افزایش هوش هیجانی‌اند. لذا نه تنها هوش هیجانی را موشکافی می‌کنیم بلکه راجع به رویدادهایی که شما بیشترین تکیه را دارید نیز صحبت خواهیم کرد. چهار عنصر اصلی در هوش هیجانی وجود دارد؛ که درباره هرکدام مثال‌هایی خواهیم زد.

• خود آگاهی: درک احساسات و چرایی آن‌ها
• خود کنترلی: درک چگونگی اداره احساسات
• آگاهی دیگران: درک آنچه افراد دیگر حس می‌کنند و چرایی آن
• کنترل دیگران: درک چگونگی کنترل احساس افراد

چالش‌های هوش هیجانی

۱. خودآگاهی: اگر افسرده و ناراضی هستید و یا از دست کارمندی شاکی هستید، از اینکه مشکل از شماست یا دیگران، مطمئن شوید. اگر کارمند شما، فیدبکی و یا انتقادی را به شما منتقل می‌کند، با ذهن باز به حرف‌هایشان گوش کنید.

چالش: فلانی پروژه را در مهلت مقرر تحویل نداده است

بد: از دستش شاکی شوید، اما زیاد آن را جدی نگیرید، موضوع را بزرگ نکنید، باب واقعا آدم خوبی است، قطعا شما نمی‌خواهید برای چنین مساله کوچکی او را اذیت کنید.
خوب: متوجه شوید که هم اکنون، این مساله کوچکی بوده است که می‌توانید با یک فیدبک لحظه‌ای آن را برطرف کنید. اما اگر آن را برطرف نکنید، شاید مکالمات بعدی‌تان با باب مجادله انگیز‌تر و ناراحت کننده باشد.

۲. خود کنترلی: استفاده از هر آنچه که درباره احساسات خود می‌دانید و انتخاب کردن اینکه بتوانید انتظارات خود را مدیریت کرده و یا برای کاهش دغدغه‌هایتان در مورد کارمندان مبادرت به انجام کاری کنید.

چالش: وظیفه‌ای را بر عهده گرفته‌اید که مسئولیت دیگری، به جز آنچه که در وظیفه قبلی‌تان بر عهده داشته‌اید بر دوش شما می‌گذارد.
بد: از پاسخ دادن به ایمیل‌ها خودداری کنید چرا که احساس دستپاچگی می‌کنید.
خوب: قبول کنید (این پذیرش می‌تواند توسط خودتان و یا کارمندانتان صورت بگیرد) که شاید در طول این گذار کمی سازمان دهی نشده عمل کنید و در صورتی که اشتباهی از شما سر بزند آن‌ها هم آزادی بیشتری برای پیگیری دارند.

۳. آگاهی دیگران: درک اینکه چرا کارمندانتان در قالب یک چارچوب عمل می‌کنند و یا چرا احساس افسردگی، نارضایتی و یا آزردگی دارند.

چالش: فلانی که تازه استخدام شده و نیروی کاری جدید است مدام درباره شرایط و مسائل متفاوت در اداره شکایت می‌کند؛ که شما می‌توانید بعضی از این موارد را برای او کنترل کنید، اما بعضی از آن‌ها جزیی از طبیعت صنعتی هستند که شما در آن مشغول فعالیت هستید.

بد: از دستش عصبانی و ناامید شوید، و باعث می‌شوید که اداره‌ای را که در آن کار می‌کند را منفور بداند.
خوب: درک کنید که شاید چون نیروی کاری جدیدی است نداند که چه چیزهایی مناسب‌اند. به آنچه که او گفته فکر کنید و ببینید آیا می‌توانید کمکی کنید. در زمانی مناسب با او درباره نوع عملکردش در محل کار و واقعیت‌های موجود در محل کار صحبت کنید.

۴. کنترل دیگران: در زمان مناسب به کارمندان فیدبک مناسبی دهید؛ به محدودیت‌ها و خودمختاری‌های کارمندان احترام بگذارید، و با نارضایتی‌های اولیه او از محل کاری سازش کنید.

چالش: فلانی مدام به هنگام کار بر روی یک محصول سوال می‌پرسد، به گونه‌ای که گویی جواب سوال‌ها را می‌داند و اما از مهارت خودش مطمئن نیست.

بد: به سوال‌هایش مدام جواب دهید تا او را آرام کرده و استرس خود را کاهش دهید.
خوب: به جای اینکه جواب را مستقیم بدهید کمی او را راهنمایی کنید، بگذارید اطمینان یابد که شما می‌دانید او می‌تواند جواب سوال‌هایش را با کمی زحمت بیابد.

این‌ها مثال‌هایی از هوش هیجانی مدیران است که می‌توانند این‌گونه اوضاع را مدیریت کنند. شما می‌توانید در موقعیت‌های مختلف ببینید چقدر براساس شاخص‌های هوش هیجانی رفتار می‌کنید.