مدیریت خود
افسانه تنبلی
درباره نویسنده
یکی از مواردی که ما به عنوان انسان در برخورد با آنها چندان خوب نیستیم کارهایی است که به روشی که ما دوست داریم پیش نمیروند.
این مقالهای درباره مفهوم بسیار متفاوتی به نام تنبلی است. این مفهومی است که من مدتها با آن دست و پنجه نرم کردهام – بخشی از آن به خاطر اینکه بارها به من تنبل گفتهاند ، و بخشی از آن به این خاطر که خودم باور کرده بودم که انسان تنبلی هستم.
اما هرچه سالهای بیشتری زندگی کردم و هرچه بیشتر تلاش کردم و نتوانستم پروژههای مختلف را به اتمام برسانم، بیشتر به این فرضیه ساده متقاعد شدم : چیزی به نام تنبلی وجود ندارد.
یک فرضیه محافظهکارانه تر این است که: اینکه فردی را تنبل بنامیم نه تنها کاربرد عملی ندارد بلکه خود کاری بیفایده است.
و علاوه بر این ، از مفهوم تنبلی زمانی از آن استفاده میکنیم که نتوانیم کار سخت برقراری ارتباط واقعی و تلاش برای درک دیگران را انجام دهیم. اگر ما متوجه این موضوع شویم ، میتوانیم به خوبی تجارت کنیم و همچنین وظایف پدر و مادری خود را به خوبی ایفا کنیم، و بهطور کلی در جهان با هم همراه می شویم.
تعریف فرهنگ لغت از تنبلی را در نظر بگیرید: عدم تمایل به صرف تلاش یا انرژی. من واقعا فکر نمیکنم فردی که این ویژگی را به عنوان یک بعدی از شخصیت دارد واقعاً وجود داشته باشد. درواقع هیچ فردی وجود ندارد که تمایلی به تلاش و انرژی نداشته باشد؛ و در حقیقت ، بعضی از کسانی که دیگران آنها را “تنبل” مینامند، بسیار تلاش میکنند تا از انجام آن کارها دوری کنند.
در بهترین حالت ، تنبلی یک اصطلاح نسبی است. این بدان معنی است که شما نمیخواهید انرژی را صرف کار خاصی کنید – یعنی کاری که شخصی که شما را تنبل میخواند نگران آن است. در این صورت، آنچه از مفهوم تنبلی بهدست میآید ، صرفاً عدم تطابق در اولویتها است. کسی X را اولویت میبیند، اما برای شما اولویت ندارد. بنابراین شما X را انجام نمیدهید و یک کار فرعی انجام میدهید. بنابراین ، شما “تنبل” نامیده میشوید.
اگر X برای شما در اولویت بود ، به احتمال زیاد شما زمین را جابهجا میکردید تا X اتفاق بیفتد – همانطور که وقتی مجبورید سریعاً به حمام بروید ، تلاش میکنید تا راهی پیدا کنید.
بدتر از آن ،این است که ما که دیگران را تنبل مینامیم ، درحالی که خودمان هم تنبلی میکنیم. ما از یک برچسب مناسب برای توضیح یک مشکل استفاده میکنیم – پروندهای که مانع هرگونه سؤال راجعبه این موضوع میشود که چرا کسی در مورد کاری تنبلی کردهاست.و همچنین، اینگونه نیست که فرد تنبل است و به همین دلیل آن کار موردنظر را انجام نداده است. آنها فوریت یا اهمیت آن کار را درک نکردهاند. به نظر میرسد کشف اینکه چرا این کار را نکرد ، بسیار ارزشمند است. و چه کسی می داند که چه اطلاعات ارزشمند دیگری را میتوانید هنگام جستجوی پاسخ آن سؤال بهدست آورید.
در بیشتر مواقع ، اگر بخواهیم کشف کنیم که چرا فردی “تنبل” بوده و آنچه را که خواستهایم انجام نداده است ، ما همان چیزی را میبینیم که میخواهیم سرزنش کنیم : این به معنای عدم توانایی ما به عنوان یک انسان برای مقابله با این واقعیت است که مردم احساسات متفاوتی نسبت به ما در مورد بسیاری از کارها دارند.همه ما این را تجربه می کنیم. نیاز فوری ما برای پرواز بعدی به دالاس به ندرت با نیاز فوری کارمند در باجه بلیت هواپیما مطابقت دارد تا چنین پرواز را برای ما پیدا کند.
و هنگامی که فقط مردم را “تنبل” مینامیم ، فرصت واقعی را از دست میدهیم. ما فرصت اینکه بفهمیم چگونه فوریت و یا اهمیت مورد انتظارمان را منتقل کنیم را از دست میدهیم.اغلب اوقات ، دلیل این عدم موفقیت عدم تمرکز هنگام مکالمه یا مکالمههایی بیش از حد یک طرفه است. یا در مواقع دیگر ، شکست به علت عدم ارتباط است و بنابراین عدم اهمیت به دیگری در روابط شما ایجاد میشود.این اتفاق ممکن است که شخص دیگر را تحت الشعاع قرار دهد ، و حتی نمی تواند مجدداً تصمیم بگیرد ، هنگامی که در لیست اولویت های خودسرانه قرار میگیرد.
دلایل بیشماری میتواند وجود داشته باشد که چرا کسی کاری را که شما انتظار دارید انجام نداده است ، اما عبارت “آنها فقط تنبل هستند” تنبل ترین دلیلی است که احتمالاً میتوانید از آن استفاده کنید.و چرا از این دلیل استفاده کنید درحالی که میتوانید از دلایل واقعی استفاده کنید و احتمالاً یاد بگیرید که چگونه به دیگران کمک کنید تا فوریت و اهمیتی که مد نظرتان است را درک کنند؟
افرادی که میتوانند فوریت و اهمیتی که ما احساس میکنیم را درک کنند و بهطور مؤثر آن را به دیگران منتقل کنند در فعالیت های بین فردی برتری دارند: فروش ، رهبری ، فرزندپروری ، سخنرانی عمومی و غیره.
برای بعضیها، اینگونه به نظر میرسد که این افراد فقط در “ایجاد انگیزه در مردم” مهارت دارند ، اما این بسیار متفاوت است – این یک هنر ظریف است که با دقت بسیار احساسات را از فردی به فرد دیگر منتقل میکند. این اصلا هنر کوچکی نیست.
حال چگونه این کار را انجام میدهید؟ این یک سوال دشوار است که اگر مجبور شوم حدس بزنم، میگویم که این کار با تحمل بیشتر مردم، و صبوری بیشتر در مقابل آنها انجام میشود.
مطمئناً با امتناع از توضیح رفتارهای افراد با استفاده از ویژگیهای شخصیتی ساده و معمولی نیز آغاز می شود. از این گذشته، وقتی مردم و ذهنهای پیچیده آنها را با یک قلمو نقاشی میکنید، تمام آنچه به دست میآورید ، تصویری مبهم و بیربط به واقعیت است.
به جای فرض تنبلی به عنوان یک انگیزه، مسئولیت عدم موفقیت در انتقال فوریت و اهمیت موضوع به آنها را بر عهده بگیرید. فرض کنید این اتفاق تقصیر شما بود (فقط برای شروع).
سپس سؤالاتی بپرسید تا درک کنید اولویتهای آنها چیست – که به شما میآموزد چرا اولویت شما با آنها یکی نبوده است. همانطور که قبلاً نیز گفتم ، حتی کسانی که ما آنها را “تنبل” مینامیم، انرژی خود را روی موضوعات دیگری خرج میکنند ، که برای آنها اهمیت دارد.
و هنگامی که شما بتوانید اولویتهای آنها را با اولویتهای خود پیوند دهید، نیمی از مسیر انتقال احساس اهمیت و اولویت شما به آنها اتفاق میافتد. این همترازی است ، و همترازی کارها را انجام می دهد! باز هم ، صدا زدن کسی به نام تنبل ، کاری از پیش نمیبرد.
انگیزه یک چیز فریبنده است. کسانی که به نظر میرسد هیچوقت احساسات شما را درک نکنند، قطعا به شیوه درست اولویتهای شما را درک خواهند کرد، اما اگر امتحان نکنید ، هرگز آنها درک نمیکنند.
بنابراین از کلمه “تنبلی” استفاده نکنید. این کار را انجام دهید تا دریابید که چرا شخص دیگری یک کار را انجام نداده است. بدین صورت شما ممکن است در کارهایی که انجام می دهید موفق تر شوید.