بهره‌وری شخصی

اصول و کاربردهای نظریه گشتالت و اهمیت آن در شناخت ما

انسان‌ها در حالی که به هر شیء می‌اندیشند یا هر فرآیند فکری را تجزیه و تحلیل می‌کنند، فقط روی تک تک عناصر متمرکز نیستند، بلکه آن‌ها اشیاء را به عنوان جزئی از یک کل بزرگ در نظر می‌گیرند. ما تمایل داریم اشیاء را با تجزیه و تحلیل الگوها، گروه‌بندی موارد مشابه و روشن سازی ساختارهای پیچیده درک کنیم. نظریه گشتالت (Gestalt Theory) درباره چنین برداشت‌های انسانی صحبت می‌کند.

با درک این تئوری، نحوه مشاهده و پردازش واقعیت می‌تواند برای شما ساده‌تر شود. از بهبود مهارت‌های حل مسئله تا تجزیه و تحلیل چیزها با درک بهتر و رویکرد جامع. اصول گشتالت در چندین گروه از زندگی بشر قابل استفاده است.

هدف ما

در این مقاله، ما به اعماق دنیای نظریه گشتالت فرو خواهیم رفت و سعی خواهیم کرد نظریات آن را درباره احساس و درک انسان بررسی کنیم. ما همچنین خواهیم فهمید که این نظریه چه نقش برجسته‌ای در روانشناسی شناختی دارد.

شروع تئوری گشتالت

پیکربندی مغز انسان به گونه‌ای است که الگوها، منطق و ساختار را مشاهده می‌کند. این امر به ما کمک می‌کند جهان را درک کرده و آن را بشناسیم. بنابراین، در دهه ۱۹۲۰، گروهی از دانشمندان آلمانی نگاهی کلی به رفتار و ذهن انسان انداختند. آن‌ها سپس مجموعه‌ای از قوانین را ارائه دادند که اساسا توصیف می‌کند انسان چگونه الگوها، عناصر گروه مشابه را تشخیص می‌دهد و تصاویر پیچیده را ساده می‌کند.

روانشناسی گشتالت یک مکتب فکری است که به درستی به ذهن انسان‌ها و رفتاری که کل آن‌ها دارند نگاه می‌کند. این روانشناسی خاص به ما می‌گوید که ما فقط بر روی اجزای کوچک‌تر تمرکز نمی‌کنیم بلکه نگاهی به تصویر بزرگ‌تر داریم، که مهم است. این امر یکی از مهم‌ترین دلایلی است که باعث می‌شود نظریه‌ گشتالت، انتقادی و اساسی تلقی شود.

به بیان دیگر

ذهن ما به جای تمرکز بر روی اجزای کوچک‌تر، باید همه اشیاء را به عنوان بخشی مناسب از چیزی بزرگ‌تر از آنچه عناصر می‌سازند، درک کند. این مولفه‌ها می‌توانند بعنوان عناصر برخی از سیستم‌های پیچیده کار کنند. درک ما، همراه با احساس انسان، به دلیل پیشرفت‌های مدرنی که تاکنون اتفاق افتاده است، بسیار بهبود یافته است.

همه چیز درباره نظریه گشتالت

این تئوری که همچنین به عنوان اصول گشتالت و روانشناسی گشتالت نیز شناخته می‌شود، روندی در تاریخ روانشناسی است. گشتالت یک اصطلاح آلمانی برای معنای “کل یکپارچه” است. این کلمه را می‌توان به عنوان “شکل”، “ساختار”، “کلیت” و همچنین “پیکربندی” یا “وحدت سازمان یافته” تفسیر کرد.

این نظریه در قرن بیستم توسط فیلسوف اتریشی، کریستین فون ارنفلس که مسئول نامگذاری کل جنبش بود، بوجود آمد. معنای اساسی اصول گشتالت این است که انسان‌ها تمایل دارند تجربیات خود را به روشی منظم و قابل فهم یا قابل تشخیص، نظم دهند. دقیق‌ترین تعریفی که می‌توانیم در مورد نظریه عجیب ارائه دهیم این است که “کل بیش از مجموع اجزای آن است”.

نقش نظریه در ادراک بصری

این تئوری از سه طریق زیر به طراحان کمک می‌کند:

_ از نظر تجربه کاربری، آن‌ها در تعیین اینکه کدام یک از عناصر طراحی در شرایط خاص موثرترین هستند، کمک می‌کنند. این امر منجر به درک بهتری از دانش کاربران و چگونگی اطمینان مردم از رضایت و خوشبختی از هر لحاظ شده است.

_ این اصول قدرتی را در اختیار دارد که از طریق آن می‌توان درک بصری را تحت تأثیر قرار داد. در اصل به طراحان این امکان را می‌دهد تا توجه بیننده را به نقاط تمرکز خاص معطوف کنند. همچنین به آن‌ها کمک می‌کند تا اقدامات خاص را تشویق کرده و همچنین تغییر رفتاری ایجاد نمایند.

_ نظریه گشتالت، در حداکثر استفاده، به طراحان کمک می‌کند محصولی تولید کنند که به حل مشکلات مشتری کمک کرده و یا نیازهای شهودی و دلخواه آن‌ها را برآورده کند.

یک تاریخچه مختصر

نظریه گشتالت یا روانشناسی گشتالت از آثار ماکس ورتهایمر نشأت گرفته است. این نظریه به عنوان پاسخی به ساختارگرایی ویلهلم وونت شکل گرفت. وونت در درجه اول متمرکز بر درک مسائل روانشناختی در سطح جداگانه بود. با این حال، سایر روانشناسان آلمانی بر نگاه به ذهن و رفتار انسان در کل آن، متمرکز بودند.

چندین اندیشمند مسئول توسعه‌ای بودند که در این منطقه خاص به بهترین شکل اتفاق افتاد. حوزه روانشناختی بیشتر تحت تأثیر کار افرادی بود که ارنست ماخ، یوهان ولفگانگ فون گوته و امانوئل کانت را شامل می‌شدند.

یک اتفاق ساده در ابتدا

تحول عمده‌ای که در روانشناسی گشتالت اتفاق افتاد، تحولی بود که در درجه اول تحت تأثیر مشاهدات جزئی که روزی توسط ورتهایمر در ایستگاه قطار انجام شد، قرار گرفت. خرید یک استروبوسکوپ اسباب بازی مناسب که برخی از عکس‌ها را به نمایش بگذارد و آن را نیز به ترتیب دنباله‌دار ارائه دهد تا لحظه خاصی را بصورت تکه تکه به نمایش بگذارد، جرقه اولیه این تئوری بود.

سپس ورتهایمر مفهوم خاصی را ارائه داد که به پدیده Phi معروف است و در آن چراغ‌های چشمک زن منجر به یک رویداد خاص می‌شود که به آن “حرکت آشکار” می‌گویند. به عبارت ساده‌تر، ما تمایل داریم جنبش را در جایی که اصلا حرکتی وجود ندارد درک کنیم.

وقتی نوبت به ارائه نمونه‌ای کامل از حرکت ظاهری می‌رسد، مطمئنا فیلم‌ها می‌توانند یکی از بهترین گزینه‌ها باشند. با استفاده از یک توالی خاص که پر از قاب ثابت است، می‌توان توهم صحنه‌ها و چیزهایی را که در حال حرکت هستند، به بهترین شکل و بدون دردسر ایجاد کرد.

و یک بار دیگر:

اصل راهنمای نظریه به طور عامیانه بیان شده است: “کل غیر از مجموع قطعات است”. کل رفتار را نمی‌توان با عناصر جداگانه تعیین کرد که باعث اطمینان آن می‌شوند. ماهیت ذاتی یک شیء (object) به تعیین بهترین فرایندها کمک می‌کند. تمرکز اصلی داشتن این نظریه بررسی ماهیت کل این اشیا و توالی‌ها بود.

نتیجه سخن

همان طور که اشاره شد، نظریه گشتالت تأثیر قابل توجهی بر نظریه پردازان داشته است. ایده بنیادی آن مبنی بر اینکه کل متفاوت از اجزای آن است، در درک ذهن و عملکرد انسان نقش اساسی داشته و همچنین به محققان در درک رفتار انسان‌ها کمک کرده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دوره تخصصی «مدیریت پروژه چابک (اجایل)» با اسکرام مستر ارشد اکالااطلاعات بیشتر و ثبت‌نام
بستن