از ابتدای صنعتی شدن و ظهور کارخانهها، مدیران در تلاش بودهاند تا بدانند که انگیزه کارمندان چیست و چگونه میتوان آن را تقویت کرد. یکی از اولین نظریهها توسط فردریک تیلور، که در سال ۱۹۱۱، “اصول مدیریت علمی” را نوشت، ایجاد شد.
نظریههای اخیر انگیزه شامل ERG Theory (1972) توسط الدرفر و نظریه ارزش سهام (۱۹۶۳) توسط آدام بررسی شده است. این میان نکته قابل توجه این است که، بیشتر نظریههای انگیزه، در پیدا کردن بهترین راه برای ایجاد انگیزه در کارمندان، متفاوت هستند.
دلیل اینکه نظریهها نتیجه متفاوتی میگیرند این است که انگیزه تا حدی یک جعبه سیاه است. درست جایی که دشوار است درک کنیم چه در سر دیگران میگذرد. زیرا هر یک از ما به اندازه کافی منحصر به فرد هستیم تا در نتیجهگیری این مسئله، دشواریهایی را ایجاد کنیم.
نظریههای انگیزش
به طور کلی، میتوانید انگیزش را به صورت زیر در نظر بگیرید:
همانطور که میبینید، هر یک از ما نیازهایی داریم. نیازهای شما با نیازهای دیگری متفاوت خواهد بود. اما انگیزه هرکدام از ما برای نمایش رفتارهای خاص، به وجود میآید. بدیهی است که هدف از رفتارهای ما تأمین نیازهای ماست.
این که آیا نیازهای ما برآورده میشوند یا خیر میتواند باعث تغییر نیازهای ما شود. به این ترتیب، چرخه با نیازهای جدید ما دوباره آغاز شده و به طور بالقوه باعث میشود رفتار جدیدی از خود بروز دهیم.
نظریههای محتوا در مقابل نظریههای فرایند
همانطور که قبلا بحث کردیم، نظریههای مختلفی در زمینه انگیزه وجود دارد و هر یک از آنها متفاوت است. با این حال، میتوان آنها را در دو گروه اصلی طبقهبندی کرد، معروف به نظریههای محتوا و نظریههای فرآیند.
نظریههای محتوا
نظریههای محتوا را گاهی نظریههای نیاز (needs theories) نیز مینامند. مدیران با تکیه بر این مسئله، از دیدگاه نیازها و آرزوهای ما به انگیزه بخشی، نگاه میکنند. سپس تئوریها انگیزه را از نظر تأمین این نیازها و آرزوها، مورد بحث قرار میدهند.
نظریههای اصلی محتوای انگیزه عبارتند از:
نظریههای فرایند
نظریههای فرآیند به “چگونگی” ایجاد انگیزه در افراد میپردازند. آنها نگران فرآیندی هستند که انگیزه در آن بوجود میآید و اینکه چگونه میتوانیم فرآیندهای خود را برای تغییر در سطح انگیزه تنظیم کنیم. شما میتوانید نظریههای فرآیند انگیزه را به عنوان تمرکز بر “چگونگی ایجاد انگیزه” در نظر بگیرید.
نظریههای اصلی فرآیند انگیزه عبارتند از:
- نظریه تقویت کننده Skinner
- تئوری انتظار Vroom
- نظریه ارزش سهام آدام
- نظریه تنظیم هدف لاک
- نظریه انگیزه تیلور – مدیریت علمی
- نظریه انگیزه خودکارآمدی Bandura
- تئوری انگیزه Mayo
حال اجازه دهید مروری اجمالی در مورد هر یک از این نظریههای انگیزه داشته باشیم.
سلسله مراتب نیازهای مازلو
مازلو نیازها را بر اساس سلسله مراتب توصیف کرد. مفهوم موجودی که در پایین سلسله مراتب نیاز دارد، باید قبل از اینکه فردی به مرحله بعدی برود و به دنبال ارضای این نیازها باشد، برآورده شود. اکنون، نیازهای هر فرد دائما در حال تغییر است، اما در هر زمان، یک کارفرما میتواند با استفاده از سلسله مراتب تعیین کند که چه چیزی باعث ایجاد انگیزه در یک کارمند میشود.
پنج سطح سلسله مراتب عبارتند از:
- نیازهای فیزیولوژیکی: مانند غذا و آب.
- نیازهای ایمنی: مانند فارغ بودن از جنگ، بلایای طبیعی و داشتن امنیت شغلی.
- نیازهای اجتماعی: مانند داشتن روابط و تعلق به گروهها.
- نیاز به احترام: مانند دریافت ستایش، تقدیر و ارتقاء مقام.
- نیازهای خودشکوفایی: مانند مواردی که میخواهند در آنها بهترین باشند.
هنگام استفاده از سلسله مراتب نیازهای مازلو، یک کسب و کار باید پاداشهای مختلفی ارائه دهد تا کارکنان را تشویق کند که به سلسله مراتب ادامه دهند. این کار انگیزه کارمندان را حفظ میکند.
نظریه دو عامل هرزبرگ
هرزبرگ استدلال کرد که دو عامل در انگیزه کارکنان ضروری است. اینها عوامل محرک و بهداشتی هستند.
- عوامل محرک (یا انگیزه دهندگان): این عوامل کارکنان را تشویق میکند تا بیشتر کار کنند. از جمله موارد انگیزه دهنده میتوان به داشتن شغل جالب، پیشرفت و رشد اشاره کرد.
- عوامل بهداشتی: این موارد کارکنان را ترغیب نمیکند که بیشتر کار کنند، اما در صورت عدم حضور باعث بیانگیزگی آنها میشوند. نمونههایی از عوامل بهداشتی شامل شرایط کار و پاداش است.
نظریه دو عامل هرزبرگ معتقد بود که برای ایجاد انگیزه در کارمندان، کارفرمایان باید:
- عوامل استرسزای بهداشت شغلی را از بین ببرید.
- افزایش رضایت شغلی: برای نمونه جالب و هیجانانگیز ساختن محیط کار و توانمندسازی آن برای ایجاد رضایت بیشتر با دادن عملکردهای متنوع.
- توانمندسازی کارمندان: با واگذاری مسئولیت روزافزون به هر کارمند.
نتیجه سخن
نظریههای انگیزش سعی در توضیح چگونگی ایجاد انگیزه در کارمندان در محل کار دارند. به طور کلی، نظریههای انگیزشی به دو دسته تقسیم میشوند: نظریههای فرآیند و نظریههای نیاز. نظریههای فرآیند به چگونگی ایجاد انگیزه در افراد میپردازند. آنها نگران فرآیندی هستند که انگیزه بوجود میآید و اینکه چگونه میتوانیم فرآیندهای خود را برای تغییر در سطح انگیزه تنظیم کنیم.
در حالی که نظریههای محتوا ( که گاهی اوقات نظریههای انگیزه نیاز مینامند) از دیدگاه نیازها و آرزوهای ما به انگیزه بخشی نگاه میکنند. سپس تئوریها انگیزه را از نظر تأمین این نیازها مورد بحث قرار میدهند.