برنامهریزی شغلی
حل مسئله مککینزی: شش مرحله برای حل هر مشکل و بیان یک داستان متقاعدکننده
فرآیند حل مسئله مککینزی مجموعهای از تغییرات ذهنی و رویکردهای ساختاریافته برای تفکر و حل مشکلات چالشبرانگیز است. این یک رویکرد مفید برای هر کسی است که در اقتصاد دانش و اطلاعات کار میکند و نیاز به انتقال ایدهها به افراد دیگر دارد.
در طی چندین سال گذشته، با مشورت دادن به یک گروه مشاوره در مقطع کارشناسی و برگزاری کارگاههای آموزشی برای مشتریان، بارها و بارها دریافتهام که اصول آموزش دادهشده در این سایت و در این راهنما راهی قدرتمند برای بهبود نوع کار و ارتباطاتی است که شما در محیط کسب و کار انجام میدهید.
وقتی برای اولین بار تصمیم گرفتم این مهارتها را به گروه مشاوره کارشناسی در دانشگاه خود آموزش دهم، هنوز در BCG کار میکردم. روز خود را صرف ساختن ارائههای جذاب میکردم، اما از نحوه آموزش این اصول به دانشآموزانی که شبها با آنها صحبت میکردم راضی نبودم.
از طریق تکرارهای فراوان، من توانستم یک فرآیند ساختاریافته و روشی برای چارچوببندی برخی از این اصول پیدا کنم تا مردم بتوانند فوراً آنها را در کار خود اعمال نمایند.
در حالی که فرآیند حل مسئله مککینزی «رسمی» هفت مرحله است، من با توجه به تجربه خودم در گروه مشاوره مککینزی و بوستون، طرح کلی خاصی را ایجاد کردهام. در اینجا شش مرحله وجود دارد که به شما کمک میکند مشکلات را مانند مشاور مککینزی حل کنید:
مرحله ۱: مدرسه تمام شده است، دیگر نگران ایجاد “چه چیزی” نباشید و به فرآیند یا “چگونگی” انجام آن بیاندیشید.
وقتی به اولین نقشم در مککینزی فکر میکنم، متوجه میشوم که بزرگترین چالش من این بود که همه چیزهایی را که در ۲۳ سال گذشته آموخته بودم، فراموش کنم. در مدرسه از شما خواسته میشود کارهای خاصی انجام دهید. به عنوان مثال، از شما میخواهند که یک مقاله ۵ صفحهای در مورد بنجامین فرانکلین با فونت ۱۲ بنویسید و به دو یا سه سوال خاص پاسخ دهید.
در مدرسه برای موفقیت، تا جایی که میتوانید از این قوانین پیروی کنید. با این حال، در مشاوره هیچ قانونی در مورد “چه چیزی” وجود ندارد. معمولاً مشکلی که از شما خواسته میشود حل کنید مبهم و پیچیده است؛ به همین دلیل شما را استخدام میکنند. در مشاوره، قوانین مربوط به “چگونه” و سپس جاهای خالی که باید پر کنید، به شما آموزش داده میشوند.
“چگونه” را میتوان آموزش داد. در اینجا چند اصل برای شروع آورده شده است:
مرحله ۲: تفکر مانند یک مشاور، مستلزم تغییر ذهنیت است
برای اینکه مثل یک مشاور فکر کنید دو پیشنیاز وجود دارد. بدون این دو خصیصه کارتان سخت خواهد بود:
- یک وسواس سالم جهت یافتن “راهی بهتر” برای انجام کارها
- داشتن ذهن باز نسبت به تغییر ایدهها و سایر رویکردها
در مدرسه کسب و کار، در یک کلاس نشسته بودم که متوجه شدم همه همکلاسیهایم یک کار را انجام میدهند: همه دلایلی را ارائه میکنند که چرا کاری نباید انجام شود.
همانطور که زمان بیشتری را صرف کار کردم، متوجه شدم که این یک پدیده رایج است. هرچه بیشتر یاد بگیرید، یافتن دلایلی برای حمایت از وضعیت فعلی آسانتر میشود؛ که احتمالاً ناشی از سوگیری وضعیت موجود است، یک حالت احساسی که تغییر نکردن چیزها را ترجیح میدهد. حتی بهترین مشاوران نیز این احساس را تجربه خواهند کرد، اما در شناسایی و عبور از آن مهارت دارند.
نکته کلیدی: ایجاد یک مشاوره موثر و متقاعدکننده مانند ارائه، نیاز به آرامش همراه با عدم اطمینان و یک باور کمی توهمآمیز دارد که میتوانید ریشه هرچیزی را پیدا کنید.
مرحله ۳: مشکل را تعریف کنید و مطمئن شوید که علائم را حل نمیکنید
قبل از انجام کار، زمان باید صرف تعریف مشکل واقعی شود. خیلی وقتها، مردم وقتی به فکر اصلاح چیزی هستند، روی راهحل متمرکز میشوند. فرض کنید یک شرکت با سودآوری دست و پنجه نرم میکند. ممکن است کسی مشکل را اینگونه تعریف کند که “ما رشد کافی نداریم.” این تنها جهش به سمت راهحلها است؛ هدف ممکن است ایجاد رشد بیشتر باشد، اما این مسئلهی واقعی نیست، بلکه نشانه یک مشکل عمیقتر است.
اطلاعات زیر را در نظر بگیرید:
- هزینهها نسبتاً ثابت ماندهاند و در واقع کمتر از میانگین صنعت هستند، بنابراین مسئله باید درآمد باشد.
- درآمد افزایش یافته است، اما با سرعت کُند.
- این شرکت ویجتها را میفروشد و در تعداد واحدهایی که در پنج سال گذشته فروخته، کاهشی نداشته است.
- با این حال، قیمت هر ویجت در واقع کمتر از پنج سال پیش است.
- در سه سال گذشته شرکتهای جدیدی در بازار وجود داشتهاند که توسط پول سرمایهگذاری خطرپذیر (Venture Capital) حمایت شدهاند و به شدت محصولات خود را زیر قیمت به فروش میرسانند.
در یک پروژه واقعی قطعاً اطلاعات بسیار بیشتری وجود خواهد داشت و تیم ممکن است یک هفته کامل طول بکشد تا بیانیه مسئله را ارائه دهد. با توجه به اطلاعات بالا، ممکن است به مشکل زیر برسیم:
بیانیه مسئله: شرکت به دلیل کاهش قیمتها که توسط شرکتهای تازهوارد در بازار ایجاد میشود، در تلاش برای افزایش سودآوری است. این شرکت استراتژی مشخصی برای پاسخگویی به فشار قیمتی رقبا ندارد و فاقد استراتژی محصول کلی برای رقابت در این بازار است.
مرحله ۴: عمیقتر شوید، فرضیهسازی کنید و سعی کنید دریابید که چگونه میتوان مشکل را «حل» کرد
اکنون بخش سرگرمکننده شروع میشود!
به طور کلی دو رویکرد برای تفکر در مورد اطلاعات به روشی ساختاریافته وجود دارد و روند مشاوره بر اساس آن، رفت و برگشت بین این دو حالت است.
جمعبندی
فرآیند حل مسئله مککینزی مجموعهای از تغییرات ذهنی و رویکردهای ساختاریافته برای تفکر و حل مشکلات چالشبرانگیز است. در این مقاله به بررسی این فرایند و بیان نکاتی برای ارائه بهتر، پرداختهایم.