بهرهوری
چگونه «اهداف و نتایج کلیدی» سازمانها را متحول میکنند؟ هدایت سازمان با استفاده از OKR
در عصری که تحولات فناورانه و نیازهای نیروی انسانی بهسرعت در حال تغییر هستند، سازمانها برای بقا و رشد نیازمند ابزارهایی هستند که نهتنها ساختار تصمیمگیری را بهبود بخشند، بلکه انگیزه، تمرکز و چابکی را در سطح تیمها و مدیریت تقویت کنند. یکی از مؤثرترین رویکردها در این مسیر، استفاده از چارچوب «OKR» یا همان اهداف و نتایج کلیدی (Objectives and Key Results) است.
این چارچوب که ابتدا توسط شرکتهایی چون اینتل و گوگل مورد استفاده قرار گرفت، امروز در بسیاری از صنایع دیگر نیز گسترش یافته و به ابزاری قدرتمند برای همراستاسازی اهداف، ایجاد شفافیت و افزایش مشارکت تیمها تبدیل شده است. در این مقاله، بر اساس گزارش جامع شرکت Apptio، نگاهی کامل و عمیق به OKR، روش پیادهسازی، مزایا و نقش آن در سازمانهای چابک خواهیم داشت.
پایان دوران مدیریت سنتی و آغاز رهبری مشارکتی
یکی از بنیادینترین تغییراتی که در دهه اخیر در فضای کاری جهان رخ داده، تحول عمیق در شیوههای رهبری و مدیریت سازمانهاست. الگوهای کلاسیک مدیریتی که بر اساس ساختارهای سلسلهمراتبی، کنترل از بالا به پایین، و تصمیمگیری متمرکز بنا شده بودند، دیگر توانایی پاسخگویی به نیازهای متغیر و پیچیده نیروی کار و بازار امروز را ندارند. زمانی که مدیران با صدور دستور و انتظار اطاعت، سکان سازمان را در دست داشتند، شاید برای یک دنیای ایستا و با ثبات کارآمد بود؛ اما در دنیای امروزی که تغییر، سرعت و عدمقطعیت سه عنصر کلیدی آن هستند، چنین شیوههایی کارایی خود را از دست دادهاند.
مطالعات و پژوهشهای معتبری از جمله گزارش مرکز تحقیقاتی Pew Research در سال ۲۰۲۲ بهوضوح نشان دادهاند که نسل جدید نیروی کار، دیگر به دنبال یک شغل صرف برای گذران زندگی نیست. کارکنان امروزی به احترام متقابل، استقلال در تصمیمگیری، معنا در کار و درک اثرگذاری خود در نتایج کلی سازمان نیاز دارند. آنها میخواهند بدانند فعالیتهای روزمرهشان چگونه در راستای اهداف کلان سازمان قرار دارد و چگونه میتوانند در خلق ارزش واقعی نقش داشته باشند. این نسل جدید کارمند، فارغ از رده سازمانی یا حوزه تخصصی، بهدنبال تجربهای است که با ارزشهای شخصیاش همراستا باشد؛ تجربهای که در آن بهجای «تبعیت»، «مشارکت» کند.
در چنین فضایی، رهبران سازمانی اگر همچنان بخواهند به سبک سنتی، با نظارت سختگیرانه و دستورات سلسلهمراتبی سازمان را اداره کنند، نهتنها مانع رشد و خلاقیت میشوند، بلکه با پدیدههایی مانند فرسودگی شغلی، کاهش وفاداری، افزایش نرخ ترک شغل و افت نوآوری مواجه خواهند شد. واقعیت این است که مدیریت کلاسیک، بر پایه حفظ نظم و جلوگیری از خطا طراحی شده بود، اما دنیای امروز به ساختارهایی نیاز دارد که «فرصت خلق» را فراهم کنند، نه صرفاً «جلوگیری از خطا».
در اینجاست که چارچوبهای نوین مدیریتی همچون OKR (Objectives and Key Results) بهعنوان پاسخی مؤثر و انعطافپذیر مطرح میشوند. OKRها به رهبران کمک میکنند تا بهجای نقش دستوردهنده، بهعنوان تسهیلگر و الهامبخش عمل کنند. در مدل OKR، رهبر سازمان مسئول تعریف جهتگیری راهبردی و ترسیم چشمانداز است، اما چگونگی رسیدن به اهداف، در همکاری و گفتوگو با تیمها مشخص میشود. این رویکرد نهتنها موجب افزایش احساس تعلق و مسئولیتپذیری در کارکنان میشود، بلکه ظرفیتهای بالقوه تیمها برای نوآوری، حل مسئله و تصمیمگیری مؤثر را نیز فعال میسازد.
در واقع، OKR پلی است میان استراتژی سطح کلان و اجرای روزمره. بهجای آنکه مدیر در هر سطحی، بهتنهایی مسئول تصمیمگیری باشد، چارچوب OKR امکان میدهد تا تصمیمسازی به سطوح اجرایی و تیمی منتقل شود، بدون آنکه همراستایی استراتژیک از بین برود. در نتیجه، سازمانها میتوانند چابکتر عمل کرده، سریعتر واکنش نشان دهند و در عین حال، فرهنگ کاریشان را نیز غنیتر و انسانیتر سازند.
بنابراین، اگر بخواهیم صادقانه قضاوت کنیم، باید اذعان داشت که دوران رهبری اقتدارمحور، که در آن مدیران همچون فرماندهان نظامی تصمیم میگرفتند و کارمندان تنها مجری بودند، به پایان رسیده است. جای آن را مدلی انسانیتر، منعطفتر و اثربخشتر گرفته که در آن مشارکت، اعتماد، شفافیت و همراستایی مفاهیم کلیدی هستند. رهبران موفق آینده، آنهایی خواهند بود که بتوانند چشمانداز بسازند، گفتگو ایجاد کنند، انگیزه ببخشند و فضا را برای رشد فردی و سازمانی مهیا سازند؛ و OKR ابزاری عملی، ساده اما قدرتمند برای این مسیر تحول است.
«افق را تعیین کن، اما اجازه بده تیمها راه رسیدن به آن را پیدا کنند. این همان قدرت OKR است.»
John Doerr
OKR چیست و چگونه عمل میکند؟
OKR یک سیستم هدفگذاری ساختاریافته اما منعطف است که بر دو بخش اصلی متکی است: هدف (Objective) و نتایج کلیدی (Key Results). هدف، آن چشمانداز کلانی است که سازمان یا تیم قصد دارد به آن برسد. این هدف باید الهامبخش، بلندپروازانه و ارزشمند باشد. در کنار آن، نتایج کلیدی، معیارهای مشخص، قابل اندازهگیری و دارای زمانبندی هستند که میزان پیشرفت بهسوی هدف را نشان میدهند.
برای نمونه، هدف میتواند «افزایش سهم بازار در منطقه خاورمیانه» باشد و نتایج کلیدی شامل معیارهایی مانند «افزایش ۲۵ درصدی تعداد مشتریان در سهماهه دوم» یا «راهاندازی دو دفتر فروش جدید تا پایان فصل» خواهد بود.
آنچه OKR را متمایز میسازد، تعامل بین بالا به پایین و پایین به بالا در فرآیند تدوین آن است. اهداف کلان معمولاً در سطح مدیریت ارشد مشخص میشود، اما نتایج کلیدی و برنامههای اجرایی آن با مشارکت مستقیم تیمها تدوین میگردد.
تفاوت میان OKR و KPI؛ مکمل یا جایگزین؟
یکی از رایجترین سوءتفاهمهایی که در فضای مدیریت عملکرد سازمانی مشاهده میشود، اشتباه گرفتن مفاهیم OKR و KPI با یکدیگر است. هرچند این دو ابزار در ظاهر مشابه به نظر میرسند—زیرا هر دو با سنجش و هدفگذاری در ارتباط هستند—اما در حقیقت، تفاوتهای بنیادینی در ماهیت، کاربرد و نقش آنها در راهبری سازمان وجود دارد.
KPI یا «شاخص کلیدی عملکرد» در اصل ابزاری برای ارزیابی وضعیت فعلی است؛ نوعی آینه عددی که عملکرد یک فرآیند، تیم یا سازمان را در یک لحظه مشخص از زمان بازتاب میدهد. KPI میپرسد: «اکنون کجا هستیم؟» و بر اساس دادههای تاریخی یا جاری، تصویری کمی از موفقیت یا کاستیها ارائه میکند. اما آنچه KPI نمیگوید، این است که «به کجا میخواهیم برویم؟» و «برای رسیدن به مقصد، چه مسیر و چه معیارهایی را باید طی کنیم؟»
در نقطه مقابل، OKRها دقیقاً با همین دغدغه طراحی شدهاند. OKR بهعنوان یک سیستم هدفگذاری آیندهنگر، تلاش میکند بین وضعیت فعلی و مقصد مطلوب، یک پل عملیاتی و قابل اندازهگیری بسازد. هدف (Objective) در OKR، بیانگر چشمانداز استراتژیک و الهامبخش سازمان است و نتایج کلیدی (Key Results) معیارهایی هستند که مسیر تحقق این چشمانداز را مشخص میکنند. بهبیان دیگر، اگر KPI وضعیت فعلی را «اندازه میگیرد»، OKR وضعیت آینده را «طراحی» میکند.
جالب آنکه این دو نهتنها متضاد یا جایگزین یکدیگر نیستند، بلکه در مدلهای پیشرفته مدیریتی کاملاً مکمل نیز هستند. در بسیاری از موارد، KPIها میتوانند بهعنوان بخشهایی از نتایج کلیدی در OKR گنجانده شوند. برای مثال، سازمانی که هدفش ارتقای رضایت مشتری است، میتواند KPI مربوط به زمان پاسخگویی به مشتریان را بهعنوان بخشی از Key Results تعریف کند. در این ساختار، KPI نقش چراغ راه را در مسیر رسیدن به هدف بازی میکند؛ ابزاری برای سنجش پیشرفت، اصلاح مسیر و ایجاد پاسخگویی در تیمها.
در نهایت، اگر بخواهیم با نگاهی سیستمی به موضوع نگاه کنیم، باید بپذیریم که KPI بدون OKR ممکن است به مجموعهای از اعداد بیجهت تبدیل شود و OKR بدون KPI نیز خالی از ابزار دقیق سنجش خواهد بود. سازمانهای موفق، این دو را نه بهعنوان ابزارهای مستقل، بلکه بهعنوان اجزای یک سیستم هدفگذاری و مدیریت عملکرد یکپارچه مینگرند؛ سیستمی که هم مقصد را مشخص میکند و هم حرکت بهسوی آن را اندازه میگیرد.
ویژگیهای یک OKR موفق
برای آنکه OKR واقعاً بتواند تحول ایجاد کند، باید اصولی و دقیق طراحی شود. هدف در OKR باید چالشی، انگیزشی و تأثیرگذار باشد، نه صرفاً وظیفهای روزمره. اهداف باید بتوانند انرژی جدیدی به سازمان تزریق کرده و تفکر راهبردی را در سطوح مختلف تقویت کنند.
از طرفی، نتایج کلیدی باید قابل اندازهگیری، محدود به زمان و روشن باشند. در پایان دوره برنامهریزی، باید بتوان با اطمینان گفت که نتیجه موردنظر تحقق یافته یا خیر. اهداف مبهم و نتایج کیفیِ فاقد شاخص، نهتنها کمکی به پیشرفت نمیکنند، بلکه سردرگمی نیز ایجاد میکنند.
فرآیند امتیازدهی به OKR نیز بسیار مهم است. گوگل برای مثال از مقیاس ۰.۰ تا ۱.۰ استفاده میکند تا میزان تحقق هر نتیجه کلیدی را بهطور شفاف مشخص کند. این ارزیابی نهتنها بهبود مستمر را تسهیل میکند، بلکه امکان تحلیل عملکرد و درسآموزی برای دورههای آتی را فراهم میآورد.
شفافیت، نظم و بازنگری؛ سه ستون اجرایی OKR
یکی از نقاط قوت OKR، شفافیت آن است. وقتی تمام اعضای سازمان از اهداف و نتایج کلیدی مطلع باشند، مشارکت بیشتر، احساس تعلق قویتر و بهرهوری بالاتری ایجاد میشود. شفافیت همچنین باعث میشود پروژههای موازی یا تکراری شناسایی و حذف شوند و از هدررفت منابع جلوگیری شود.
چرخههای زمانی OKR نیز معمولاً فصلی (سهماهه) هستند، زیرا چنین بازهای برای تعیین اولویتها، اجرا، ارزیابی و اصلاح بسیار مناسب است. در این مدل، سازمان میتواند در هر فصل متناسب با تحولات بازار، اهداف جدید تعریف کرده یا مسیر فعلی را اصلاح کند.
نکته مهم دیگر آن است که OKR نباید به یک سند جامد و غیرقابل تغییر تبدیل شود. انعطافپذیری برای بازنگری در اهداف و نتایج کلیدی با توجه به تغییرات محیطی یا استراتژیک، بخشی از ذات پویا و چابک OKR است.
نقش OKR در توسعه نرمافزار و چابکی سازمانی
در سازمانهایی که توسعه نرمافزار بخشی از فعالیتهای اصلی محسوب میشود، OKR نقش تعیینکنندهای ایفا میکند. با توجه به اینکه توسعه نرمافزار بر اساس متدولوژی Agile نیاز به اهداف کوتاهمدت، قابل ارزیابی و سریعالاجرا دارد، OKRها میتوانند به شکلی ایدهآل این نیاز را پاسخ دهند.
OKR به تیمهای توسعه کمک میکند تا تمرکز خود را از پروژهمحوری صرف، به سمت ارزشمحوری حرکت دهند؛ یعنی بهجای اتمام پروژه، بر خروجیهایی تمرکز کنند که برای مشتری نهایی ارزش ایجاد میکند.
ابزارهای دیجیتال در خدمت OKR
برای مدیریت مؤثر OKRها، ابزارهای تخصصی مانند IBM Targetprocess نقش مهمی ایفا میکنند. این ابزارها امکان ترسیم نقشههای استراتژیک، همراستاسازی اهداف با فعالیتها، تخصیص منابع و ردیابی پیشرفت را در قالب داشبوردهای تصویری فراهم میکنند. در این فضا، نهتنها مدیران بلکه همه اعضای تیم میتوانند عملکرد خود و میزان پیشرفت سازمان را بهصورت لحظهای مشاهده کنند.
OKR در چارچوب SAFe
چارچوب Scaled Agile Framework (SAFe) که برای اجرای توسعه چابک در مقیاس سازمانی طراحی شده، نیز بهخوبی با OKR همخوانی دارد. در این چارچوب، OKRها بهعنوان ابزار تعریف «تمهای راهبردی» عمل میکنند که استراتژی سازمان را به فعالیتهای عملیاتی پیوند میزنند. برنامهریزی فصلی (Program Increments) در SAFe نیز همراستا با چرخههای زمانی OKR است و این همگرایی، اجرای دقیق و چابک استراتژیها را تسهیل میکند.
سخن پایانی: آینده سازمانها از مسیر OKR میگذرد
در دنیای پررقابت و پرتغییر امروز، تنها سازمانهایی میتوانند دوام آورند که بتوانند همزمان تمرکز، انعطافپذیری و مشارکت را در بالاترین سطح ممکن ترکیب کنند. OKR یکی از معدود ابزارهایی است که چنین تعادلی را فراهم میسازد.
استفاده هوشمندانه از OKRها نهتنها بهرهوری سازمانی را افزایش میدهد، بلکه زمینهساز فرهنگی جدید در محیط کار میشود؛ فرهنگی که در آن هر فرد میداند چرا کاری را انجام میدهد، چگونه موفقیت آن سنجیده میشود، و نقش او در تحقق اهداف بزرگ سازمان چیست.
منبع اصلی
محتوای این مقاله برگرفته از گزارش رسمی منتشرشده توسط شرکت Apptio با عنوان زیر است:
“Leading Your Organization With OKRs”, Apptio, an IBM Company, 2024
مترجم: رومینا اعتمادی – تیم تولید محتوای کاروکسب